در حاشیه کتاب «در جستجوی فِرِدی» آریل دورفمن
زخم کودتا
آریل دورفمن، نویسنده مشهور شیلیایی که چندین اثر از او به فارسی هم ترجمه شده، در بسیاری از آثارش به دوران وحشت حکومت پینوشه توجه کرده است. دورفمن که از برجستهترین داستاننویسان نسل بعد از شکوفایی ادبیات آمریکای لاتین است، ازجمله روشنفکرانی است که در دوران آلنده به او نزدیک بودند.
پیام حیدرقزوینی
آریل دورفمن، نویسنده مشهور شیلیایی که چندین اثر از او به فارسی هم ترجمه شده، در بسیاری از آثارش به دوران وحشت حکومت پینوشه توجه کرده است. دورفمن که از برجستهترین داستاننویسان نسل بعد از شکوفایی ادبیات آمریکای لاتین است، ازجمله روشنفکرانی است که در دوران آلنده به او نزدیک بودند. او نیز مثل بسیاری دیگر از نویسندگان همنسلش، با کودتای پینوشه با مصائب زیادی روبهرو شد. دورفمن در آن دوره بسیاری از دوستان و یارانش را از دست داد و رد این تجربه در بسیاری از آثار او قابل مشاهده است؛ ازجمله در متنی که با عنوان «در جستجوی فِرِدی» با ترجمه عبدالله کوثری به فارسی منتشر شده است.
«در جستجوی فِرِدی» در واقع فصلی از کتاب «خاطرات صحرا»ی دورفمن است. این کتاب سفرنامه دورفمن به منطقه کویری شمال شیلی است که زمانی در طول قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به سبب وجود معادن نیترات در آن دوران بازار پررونقی داشته، اما شکوفایی این منطقه با کسادی بازار نیترات به پایان میرسد و از آن همه چیزی جز ویرانههای گذشته باقی نمیماند. دورفمن در جستوجوی دوستی که در جریان کودتای 1973 پینوشه در این شهر تیرباران شده، پا به این منطقه میگذارد و در میان ویرانههای آن به دنبال خاطره دوست دیرینش، «فِرِدی تابرنا» میگردد. روایت دورفمن در این متن، «بازنمایی دوران وحشت» هم هست؛ دورانی که بسیاری آرزوها را به باد داده و کابوس آن همچنان و بعد از سالها دورفمن را رها نکرده است.
عبدالله کوثری در کنار این متن مقالات دیگری از دورفمن هم ترجمه کرده و همگی را در کتابی با نام «در جستجوی فِرِدی» منتشر کرده است. در سایر مقالات این کتاب هم کودتای پینوشه نقشی محوری دارد. تأکید اصلی دورفمن در همه این مقالات بر فراموشنکردن گذشته و تداوم این گذشته در آینده است. مقاله دوم این کتاب با عنوان «وحشی واقعی کیست؟»، تصویری است از شرایط اقلیمی و چندگونگی فرهنگی در آمریکای لاتین. دورفمن، آمریکای لاتین را سرزمینی میداند که در آن هر رویدادی امکان وقوع دارد و همه چیز در آن ممکن است: «آمریکای لاتین به صورت قارهای تصویر شده که در آن مدرن و ماقبل تاریخ و هرچیز در میانه این دو در کنار هم دوام آورده است». دورفمن در این مقاله بر مسئله امروزین آمریکای لاتین دست گذاشته و این پرسشها را پیش کشیده که: آیا لازم بود، لازم هست که برای ساختن آیندهای آزاد و مرفه با قاطعیت از گذشته ببریم؟ در چنین دور و زمانهای چه چیزی مایه وحدت و یکپارچگی ملت میشود؟ آیا گذشته میتواند چنین عاملی باشد، در صورتی که این گذشته به آن همه ناکامی و آغازهای نابهجا و کاذب رسیده و خود بدل به عامل عمده عدم ثبات و پراکندگی بوده؟ آیا بهتر نیست برای ساختن هویت ملت اول نگاه کنیم و ببینیم به کجا میرویم و بعد این هویت را بر اساس آیندهای درخشان و اساسا متفاوت بنا کنیم؟
دورفمن در یکی از نمایشنامههایش با عنوان «مرگ و دختر جوان» که با دو ترجمه به فارسی در دسترس است، به نوعی دیگر به سراغ کودتای پینوشه رفته است. این نمایشنامه اگرچه به شیلی بعد از دوران پینوشه مربوط است، اما وضعیتی را توصیف میکند که میتوان آن را به وضعیت سیاستزداییشده جهان معاصر تعمیم داد. ازاینرو است که دورفمن در ابتدای متن نمایشنامه، زمان آن را زمان حاضر (اواخر قرن بیستم) و مکانش را کشوری میداند که میتواند شیلی باشد و چهبسا هر کشور دیگری که بهتازگی از بند دیکتاتوری رها شده است. دورفمن در نمایشنامهاش نشان میدهد که چطور آثار یک دیکتاتوری با ازمیانرفتن دیکتاتور همچنان باقی میماند و به حیاتش ادامه میدهد. نمایشنامه او همچنین نقدی ریشهای به فعالیتهای حقوقبشری که از امر سیاسی تهی شدهاند نیز هست. «مرگ و دختر جوان»، نمایشنامهای کوتاه و سهپردهای با سه شخصیت است؛ زنی حدودا چهلساله با نام پائولینا سالاس، شوهرش با نام ژراردو اسکوبار که وکیلی چهلوچندساله است و پزشکی حدودا پنجاهساله با نام روبرتو میراندا. زمان نمایش به اندکی بعد از آزادی شیلی از دیکتاتوری پینوشه مربوط است. با این حال هنوز وحشت بازگشت او یا طرفدارانش به قدرت وجود دارد و دولت جدید به دنبال گذاری آرام از وضعیت پیشین است. نمایشنامه با وحشت پائولینا آغاز میشود؛ وحشتی بازمانده از دوران پیشین. او و شوهرش برای گذراندن تعطیلات به خانهای ییلاقی در کنار دریا رفتهاند و پائولینا که در خانه تنهاست، وقتی صدای ماشینی را از بیرون میشنود، وحشتزده تفنگی را که در خانهشان هست، برمیدارد و منتظر میماند. بعد، صدای ژراردو را میشنود که با یک نفر حرف میزند و سپس شوهرش وارد خانه میشود. ماشین ژراردو در راه پنچر شده و غریبهای کمکش کرده تا به خانه برسد. ساعتی بعد، باز هم صدای ماشینی از بیرون خانه آنها میآید. این همان مردی است که به ژراردو کمک کرده بود و حالا آمده تا زاپاس ماشین ژراردو را به او پس دهد. این مرد، در راه بازگشت به خانهاش اسم ژراردو را در رادیو میشنود که به عنوان یکی از اعضای کمیتهای که توسط رئیسجمهور شکل گرفته انتخاب شده است. کمیتهای که مسئولیت بررسی جنایات دوره پینوشه را بر عهده دارد و قرار است درباره کشتهشدگان آن دوران گزارشهایی تهیه کند. مرد غریبه، دکتر میراندا، به دعوت ژراردو به خانه او و پائولینا میآید و با اصرار ژراردو شب را نیز در آنجا میماند. تا اینجا همه چیز عادی است، اما فردا صبح، پائولینا پیش از بیدارشدن شوهرش، با تفنگ به سراغ دکتر میراندا میرود و او را روی صندلی میبندد و درواقع گروگانش میگیرد. پائولینا از زندانیان دوران پینوشه است و در مدت زندانش شدیدترین شکنجهها را تحمل کرده است. او با شنیدن صدای دکتر میراندا، به یاد مردی میافتد که در زندان از او بازجویی میکرد و در آن مدت بارها به او تجاوز کرده بود. اگرچه آن دوران به پایان رسیده و مدتها از آزادی پائولینا میگذرد، اما همچنان وحشت دوران دیکتاتوری در او مانده و شکنجههای دوران زندان همچون ترومایی در او باقی مانده است. «مرگ و دختر جوان» به نوعی تاریخ نانوشته آدمهایی است که در حکومت پینوشه یا در هر نظام دیکتاتوری دیگری مورد خشونت قرار گرفتهاند. دورفمن در اینجا این مسئله را مطرح میکند که چگونه شکنجهگران و شکنجهشدگان میتوانند کنار هم زندگی کنند و چگونه میتوان زندگی طبیعی را به کسانی که مورد خشونت قدرت بودهاند بازگرداند.