جایگاه ایران در جنگ سرد آغازین
بنجامین هارپر در کتاب «بحران ایران و آغاز جنگ سرد»، به بحران سال 1946 ایران و نقش و کارکرد آن در شکلگیری جنگ سرد پرداخته است. یکی از اهداف اصلی نویسنده این است که این اثر، پژوهشی موردی درباره این موضوع باشد که ایالات متحده آمریکا چگونه توانست به یاری انحصار هستهای زودگذر خود با کامیابی قدرتنمایی کند و در دوران آغازین پساجنگی، اهداف بینالمللی خود را با استفاده از همکاری مستقیم بهاصطلاح بازیگران پیرامونی محقق کند.
شرق: بنجامین هارپر در کتاب «بحران ایران و آغاز جنگ سرد»، به بحران سال 1946 ایران و نقش و کارکرد آن در شکلگیری جنگ سرد پرداخته است. یکی از اهداف اصلی نویسنده این است که این اثر، پژوهشی موردی درباره این موضوع باشد که ایالات متحده آمریکا چگونه توانست به یاری انحصار هستهای زودگذر خود با کامیابی قدرتنمایی کند و در دوران آغازین پساجنگی، اهداف بینالمللی خود را با استفاده از همکاری مستقیم بهاصطلاح بازیگران پیرامونی محقق کند.
در این پژوهش موردی، نمونهای از نقشی که یک موجودیت طرف سوم توانست در جنگ سرد ایفا کند، نشان داده شده است. هارپر نشان داده که ایران چه تأثیر شگرفی بر راهبردهای آمریکا و روسیه داشته و در بسیاری موارد این کشور توانسته بوده است این ابرقدرتها را علیه یکدیگر بازی دهد تا اهداف ملی خود را پیش ببرد.
«بحران ایران و آغاز جنگ سرد» با عنوان فرعی «پل پیروزی» با ترجمه محمد آقاجری در نشر ثالث منتشر شده است. آنطور که نویسنده در مقدمهاش توضیح داده، این کتاب به حوزه علمی غنی روابط خارجی آمریکا میپردازد؛ حوزهای که در سالیان گذشته خاستگاهها و نیروهای محرک جنگ سرد را بازبینی و بازاندیشی کرده است: «پژوهشهای من در بایگانیهای بینالمللی، همراه با تحلیل تاریخنگاری تطبیقی آثار چاپشده، تأییدی است بر ماهیت رو به رشد این حوزه و سبب شده است من بر اهمیت بازیگران پیرامونی و بهویژه ایران در مورد نظام جنگ سرد تأکید کنم. ادعاهایی مبنی بر اینکه توسعهطلبی شوروی یا دستور کار اقتصادی آمریکا تنها محرکهای این کشاکش چنددهساله بودهاند، در پرتو این اسناد نوین و رویکردهای تحلیلی که هماکنون در دسترس هستند، دیگر قانعکننده نیست».
هارپر معتقد است زمانی که روسها و انگلیسیها برای کسب جایگاهی برتر در ایران اشغالشده روزگار جنگ جهانی دوم با هم در رقابت بودند، بسیاری از ایرانیان از ورود ایالات متحده آمریکا به منطقه بهعنوان نیرویی بالقوه توازنبخش و بازدارنده امپریالیسم اروپایی استقبال کردند. پیمانشکنی شوروی درباره خروج سربازانش از ایران پساجنگی، همراه با پشتیبانی فعال این کشور از جنبشهای جداییخواهانه کردها و آذریها در حکم آزمونی شدید برای نظم نوین و در حال تکوین بینالمللی بود.
هدف اولیه هارپر در کتاب «بحران ایران و آغاز جنگ سرد» شناخت این موضوع است که جامعه بینالمللی، در این مورد با رهبری آمریکا، اتحاد شوروی، ایران و سازمان ملل نوپا، چگونه عقبنشینی نسبتا آرام نیروهای روسی از ایران را ممکن کردند. او استدلالهایش را در چهار بخش به این ترتیب بیان کرده است:
اول آنکه ایران به سبب کارکردش در زمان جنگ و قابلیتهای اقتصادی نهفتهاش تا اندازهای میتوانست بر گفتوگوهای آمریکا و شوروی اثر بگذارد، چیزی که ملتهای دیگر فاقد آن بودند.
دوم اینکه نخستوزیر ایران، احمد قوام، با سیاستبازی زیرکانه، دو ابرقدرت را با برنامه دولتسازی استادانهاش بازی داد و در همان حال اهداف ایرانمحور خود را دنبال کرد.
نکته سوم و چهارم هم اینکه ایالات متحده آمریکا امتیازهای نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک خود را به کار گرفت تا بهگونه مؤثری به اهداف پساجنگی خود دست یابد و طرفهای اصلی دخیل در این بحران، مشروعیت سازمان ملل و شورای امنیت آن را که پیشتر به خطر افتاده بود، استواری بخشد.
کتاب «بحران ایران و آغاز جنگ سرد» شامل پنج بخش با این عناوین است: «زمینه»، «شمشیر و ستاره»، «تکثر ایرانی و ظهور دگرباره قوام»، «ادامه بحران» و «نظم نوین جهانی». در پایان کتاب نیز نویسنده به نتیجهگیری اثر با عنوان «در باب سیاستداری و قدرت» پرداخته است. او در بخشی از نتیجهگیریاش میگوید که از مدیریت بحران ایران درسهای فراوانی میتوان و باید آموخت.
به اعتقاد او این ممکن است مایه شگفتی باشد که چرا حماسه ایران پایانی متفاوت با دیگر جنجالهای جنگ سرد یافت: نخست اینکه روایت منحصربهفردی درباره مدیریت جنگ سرد وجود ندارد. با وجود لحن کلی و دوگانهپندار درباره تحرکات آمریکا و شوروی از دهه 1940 تا آغاز دهه 1990، یعنی بزرگترین شطرنجی که تاکنون بازی شده است، آن گستره زمانی طولانی و انبوه طرفها و مکانهای درگیر در آن، ماجرایی را شکل دادند که هیچ الگوی واحدی نمیتواند مقاصد، رفتارها و تصمیمهای ابرقدرتها را خلاصه کند. حتی زمانی که بررسیها به بازیگران بهاصطلاح پیرامونی مانند کره، ویتنام، کوبا، اسرائیل و فلسطین یا افغانستان محدود میشود، هیچ نظریه فراگیری نمیتواند به طرز مناسبی شرح دهد که چرا در برخی از موارد تصمیمات دیپلماتیک و اقتصادی به کار گرفته شد، در حالی که در موارد دیگر مبارزه مسلحانه غالب شد.
به اعتقاد هارپر، شاید این دستاورد بسیار ارزنده بحران ایران و نیز جنگ سرد در کل بوده باشد. بر اساس نتایج ناهمگون این حقیقت برجسته میشود که هیچ مجموعه قوانینی برتری روابط میان کشورها را الزامی نمیکند. این امر یادآور آن است که وقایع زندگی به سادگی روی نمیدهند و مردان و زنان هستند که سبب وقوع رویدادها میشوند. رهبران منفرد، امکانات در دسترس خود را به کار میبرند تا به نتایج مورد نظر خویش دست یابند.
هارپر در کتابش میگوید امروزه دیگر به ندرت در این مورد بحث میشود که آیا کشورهای کهتر یا بازیگران پیرامونی تأثیری بر تصمیمگیریهای قدرتهای بزرگ داشتهاند یا نه. به جای آن، امروزه تمرکز بر میزان نفوذی است که پیرامونیها بر تصمیمگیریهای آمریکا و شوروی داشتهاند و اینکه چنین چیزی برای مفاهیم پویایی قدرت در روابط بینالملل چه دربردارد. او مدعی است کشورهای کهتر در بهرهبرداری و شکلدهی رفتار ابرقدرتها و گاه بازیدادن آنها کارکردی مهم داشتهاند.
دسترسی فزاینده به اسناد حکومتی و انبوه تحلیلهای علمی که در این اواخر فراهم آمده است، نشان میدهد که آمریکا در کوشش برای دستیابی به اهداف بینالمللی خود در دوران انحصار اتمیاش موفق بوده است و کاری که سردمداران ایرانی مانند احمد قوام و دیگران در این ماجرا انجام دادند، بهطور بنیادینی بر توانایی آمریکاییها برای چنان کاری اثر گذاشت.
پژوهشهای موردی مانند این شناختی کاملتر از این رویدادهای فراملیتی را ممکن میکند. اقدامات ایران در این دوره، لحظهای را نمایان میکند که در آن کشوری پیرامونی با موفقیت مهلکهای را پشت سر گذاشت که همانا رقابت نوظهور آمریکا و شوروی بود. ایران ثابت کرد کشورهای کهتر میتوانند حاکمیت ملیشان را در چنین کشاکشی حفظ کنند و این کشور چنین کاری را با نشاندادن استقلال خود از طریق تعامل فعال با ابرقدرتها و فرصتآفرینی برای دستیابی به اهداف ملی خود انجام داد.