چهره پول در ادبیات کلاسیک
طبیعت پول
هواردز اِند (Howards End) نام یکی از مشهورترین رمانهای ادگار مورگان فورستر است. هواردز منتسب به خانوادهای به همین نام است و End به معنای آخر و عاقبت این خانواده است، رمان را میتوان سرانجام خانه خانواده هواردز در نظر گرفت.* مضمون رمان درباره عشق و پول، ارتباط میان این دو و اهمیت هرکدام بر دیگری است.

نادر شهریوری (صدقی): هواردز اِند (Howards End) نام یکی از مشهورترین رمانهای ادگار مورگان فورستر است. هواردز منتسب به خانوادهای به همین نام است و End به معنای آخر و عاقبت این خانواده است، رمان را میتوان سرانجام خانه خانواده هواردز در نظر گرفت.* مضمون رمان درباره عشق و پول، ارتباط میان این دو و اهمیت هرکدام بر دیگری است. این مضمون را میتوان در سیر رمان و نامهنگاریهای هلن و مارگریت -دو خواهر- مشاهده کرد. عشق در زمانی که رمان نگاشته شد (۱۹۱۰)، از جایگاهی اخلاقی برخوردار بود، اما بهتدریج و طی تجربههایی که شخصیتهای رمان کسب میکنند از اهمیتش کاسته میشود تا به آنجا که ذیل مقوله پول قرار میگیرد. مارگریت زودتر از خواهرش متوجه میشود که «... اسفلالسافلین فقدان عشق نیست، فقدان پول است».
اگر پول نباشد امکان عشق هم نیست و نه حتی ارتباط دوستی و همصحبتی. پول که نباشد نمیتوان به چیز دیگر فکر کرد. لئونارد بست تا مادامی که پول کافی داشت و میتوانست ظاهر را حفظ کند، مارگریت و بقیه میتوانستند با او رفتوآمد کنند و ارزش صحبتکردن داشته باشد، اما وقتی شغلش را از دست میدهد و پولی برایش نمیماند، موضوع شکل دیگری پیدا میکند و این نه به خاطر فیس و افاده مارگریت و دیگر آشنایان است، بلکه لئونارد بست هم امکانات دوستی و ادامه آن را ندارد، چون باید مدام به فکر سیرکردن شکم زن و بچهاش باشد. پول مضمون داستانِ هواردز اند است. تصوری که نویسنده از پول ارائه میدهد، تصوری معمول است.
او به پول بهعنوان ابزار و یا وسیله مینگرد که البته دارای مزیتی است که قدرت و شأن اجتماعی صاحب سرمایه را بالا میبرد و به او امکاناتی میدهد که دیگران از آن بینصیب ماندهاند. این تصوری مرسوم از پول بوده که اکنون نیز هست، اما تا بالزاک که مقوله پول ابعادی بهمراتب وسیعتر پیدا میکند و از ابزار و یا وسیلهای سودمند به ساختاری فراگیر و چنانکه بالزاک میگوید به پدیده جهانشمول بدل میشود. بالزاک در مقایسه میان پول و ایده، اولویت را به پول میدهد و برخلاف باورهای رایج بر اهمیت و تعیینکنندگی آن تأکید میکند. به نظر بالزاک پول در اساس مقولهای نوظهور است که کیفیت آن در کمیتش نهفته است.
به عبارت دیگر نشانه هستی پول تنها در ازدیاد آن است و نه واقعیت وجودی آن. در این صورت خرجکردن پول یعنی هستیمند ساختن پول در پدیدههای مادی که با پول تصاحب میشوند، بدترین کاری است که میتوان در «حق» پول انجام داد، زیرا پول در عدد محض در انتزاع، در امکان خرجشدنی که هیچگاه قرار نیست خرج شود، عینیت خود را تجسم میبخشد. گوبسک چهره نمادین پول در آثار بالزاک است، بدترین کار از نظر گوبسک خرجکردن چیزی است که در اساس نباید خرج شود. «... من انسانی بد، آبروباخته، بیوجدان و احمقم، اما پول محترم است و منی که صاحب آنم نیز محترم محسوب میشوم، پول خیر مطلق است و بنابراین صاحبش نیز خوب است».1 اهمیت پول در انعطاف آن است. پول در همان حالی که حاکم است محکوم است؛ یعنی تماما در اختیار صاحب پول است تا به واسطه آن هر کاری که میخواهد بکند و هر چیزی را که میخواهد به دست آورد.
به عبارت صریحتر پول معجزه میکند تا به ششهای خستهای که به دنبالش میگردند اکسیژن دهد. در این شرایط هیچکس توانایی گذشتکردن از پول را ندارد؛ نه جاهطلب بهخاطر جاهطلبیاش و نه عاشق بهخاطر کامیابیاش و نه خود بالزاک بهعنوان نویسنده. این نیز همه چهره واقعی پول نیست، چراکه پول چهرهای متناقض دارد؛ چهرهای شبیه به گوبسک که چنانکه بالزاک میگوید بیشتر شبیه به اسکناس است. گوبسک مانند پول بدبختیآفرین و خوشبختیساز، سازنده و خرابکننده و... است. بالزاک بر سردی چهره گوبسک تأکید میکند و میگوید گویی از مفرغ است و این همان ویژگی بارز پول است. پول نیز طبیعتی سرد دارد اما گرمی میبخشد و برای تشخیص کسانی که فاقد پولاند، باید به آزمایشهای میکروسکوپی خونشان پرداخت تا با تزریق پول بهجای خون، بیمار در حال موت را زنده و گرم نگه داشت. پول صرفا ابزاری برای مبادله نیست. اگرچه در جهانشمولیاش میتوان آن را با هر چیزی مبادله کرد، اما در حقیقت کاغذی -اسکناس- بیش نیست و اکنون در انتزاع مجازی کاغذ هم نیست.
از این نظر میتوان آن را جعل در نظر گرفت؛ جعلی که بر بنیاد یک قرارداد شکل گرفته، تنها قراردادی که نمیتوان آن را باطل کرد چون از دسترس خارج است، مانند غولی که از چراغ جادو خارج شده که بازگرداندن آن به جای اولیه ناممکن است زیرا در یک جا آرام نمیگیرد و تعین نمیپذیرد و میکوشد خود را دائما زیاد کرده و گسترش دهد. از این نظر پول پدیدهای خودپو است که میل به گسترش دارد، میل به بینهایت که انتها ندارد، که فقط در نیستی، در عدد محض، در جعل، دروغ و وارونگی و در امکان خرجشدنی که هیچگاه قرار نیست خرج شود، هستی پیدا میکند. وارونگی خصوصیت دیگر پول است، نامی مستعار برای جعل، افسانهای که واقعیت میشود و از هر واقعیتی، واقعیتر میشود. کالای ساخت دست آدمی که بهتدریج جان میگیرد و حیاتی مستقل به خود پیدا میکند تا بدان اندازه که شیء ساخت دست آدمی و یا در واقع محصول او شأنی بالاتر از حیات آدمی پیدا میکند. از آن پس انسانها زندگی واقعی خود را تعطیل میکنند، از تفریح دست میکشند، شور لذت را از دست میدهند تا هستی خود را فدای چیزی کنند که تماما به دست نمیآید و هستیمند نمیشود. کمدی انسانی** مگر چیزی جز این است؟
پینوشت: در گفتوگوهای معمول و روزمره این سخن بهکرات ردوبدل میشود که چگونه انسانها حتی در شرایطی که همه چیز دارند و نیازمند پول نیستند و نسلهای بعدیشان نیز از مزایای پول بهرهمندند، کماکان به جمعکردن پول و انباشت آن میپردازند. در این گفتوگوها آنچه نادیده گرفته میشود، طبیعت پول است که بر روح و روان انسانها حاکم است: طبیعت پول چیزی است که نباید خرج شود، بلکه باید انباشت شود.
* هواردز اِند در عین حال یکی از مشهورترین خانههای نمادین در ادبیات است. خانهای واقعی که فورستر نویسنده کتاب «هواردز اند» ده سال از زندگی خود را (1883 تا 1893) در آنجا گذرانده است.
** «کمدی انسانی» نام مجموعهای از رمانها و داستانهای بالزاک است که یکجا جمعآوری شده است.
1. «گوبسک رباخوار» اونوره دو بالزاک، ترجمه محمدجعفر پوینده، نشر نو