نگاهی به کتاب «ریاست محترم!» نوشته جفرسون گرام
ظهور کنشگری سهامدار
وقتی میلتون فریدمن در سال 1970 مقالهای با عنوان «مسئولیت اجتماعی یک کسبوکار، افزایش سود شرکت است» را در نیویورکتایمز نوشت، دوران جدیدی با اولویت سهامداران آغاز شد. نقش تازه سهامداران در مدیریت شرکتها، موضوع کتاب «ریاست محترم!» نوشته جفرسون گرام است که به کشمکش در جلسات هیئتمدیره و ظهور کنشگری سهامداران میپردازد. اما این جدلها یا تعارض منافع و سهمخواهی سهامداران در تصمیمگیری پدیده تازهای نیست، بلکه قدمت تاریخی دارد. از زمانی که شرکتها، سهامدار عمومی داشتند، بین سرمایهگذاران و هیئتمدیره و مدیران اجرائی تنش وجود داشته است.


پارسا شهری: وقتی میلتون فریدمن در سال 1970 مقالهای با عنوان «مسئولیت اجتماعی یک کسبوکار، افزایش سود شرکت است» را در نیویورکتایمز نوشت، دوران جدیدی با اولویت سهامداران آغاز شد. نقش تازه سهامداران در مدیریت شرکتها، موضوع کتاب «ریاست محترم!» نوشته جفرسون گرام است که به کشمکش در جلسات هیئتمدیره و ظهور کنشگری سهامداران میپردازد. اما این جدلها یا تعارض منافع و سهمخواهی سهامداران در تصمیمگیری پدیده تازهای نیست، بلکه قدمت تاریخی دارد. از زمانی که شرکتها، سهامدار عمومی داشتند، بین سرمایهگذاران و هیئتمدیره و مدیران اجرائی تنش وجود داشته است.
کتاب «ریاست محترم!» نوشته جفرسون گرام درباره کنشگری سهامداران است. زمانی که سرمایهگذاران در یک شرکت سهامی عام، دیگر از روند کار راضی نیستند و مهمتر اینکه، نمیخواهند فقط بهعنوان تماشاگر در شرکت حضور داشته باشند، وادار به تصمیمگیری میشوند. البته یکی از راههای پیشروی این سرمایهگذارانِ ناراضی یا منتقد، این است که میتوانند سهام خودشان را واگذار کنند و از خیر شراکت بگذرند. اما سرمایهگذارانی هم هستند که در چنین وضعیتی تصمیم میگیرند بهصورت فعال در سرنوشت شرکت و روند اداره آن شرکت داشته باشند و برای افزایش ارزش سهام خود تلاش کنند. جفرسون در کتاب «ریاست محترم!» با عنوان فرعیِ «کشمکش در جلسات هیئتمدیره و ظهور کنشگری سهامداران»، با این دسته از سهامداران سروکار دارد؛
سرمایهگذاران یا سهامدارانی که به کنشگری روی میآورند و از مشاهدهگری صرف به یک شریک فعال تبدیل میشوند. بنابراین به تعبیر جفرسون، این کتاب بر آن لحظات دراماتیکی متمرکز است که یک سهامدار تصمیم میگیرد از منافع خود دفاع کند. البته کنشگری سهامداران پدیدهای قدیمی است و چنانکه جفرسون اشاره میکند چهارصد سال پیش سهامداران خشمگین کمپانی هند شرقی هلند برای کسب حقوق بیشتر با زدوبند مدیران را متهم کردند که معامله به نفع خود انجام دادهاند. یا در آمریکای قرن نوزدهم سهامداران بهدقت وضعیت شرکتهای سهامی عام را که پل و کانال و اسکله میساختند، بانک راه میانداختند، یا خط آهن میکشیدند، دنبال میکردند، بهخصوص در اواخر دهه 1860 مخاصمات جدی بر سر کنترل شرکتهای راهآهن در گرفت که به جنگ «ایری» ختم شد.
اما با همه این سوابق درگیریها بین سهامداران و مدیران، از نظر جفرسون، قرن گذشته از این حیث بیبدیل بوده است. صد سال اخیر در آمریکا آشفتهترین دوران از لحاظ نظارت بر شرکتها بوده و جنگ قدرتهای بسیاری بین تیمهای مدیریتی و سهامدارانی در گرفته است که در دوران قدرت بیسابقه سهامداران رشد کرده بودند. امروز دیگر هیچیک از شرکتهای سهامی عام آنقدر بزرگ نیستند که نتوان در مقابلشان ایستاد. هر مدیرعامل و مدیر شرکتی هدفی بالقوه است، مگر آنکه پیشتر حق رأی برای کنترل و مدیریت شرکت را گرفته باشد. جفرسون برای روایت تاریخ کنشگری سهامداران در قرن گذشته به نامههای بزرگترین سرمایهگذاران خطاب به مدیران شرکتها استناد میکند که به اعتقاد او سرچشمه درک افزایش نقش سهامداران است.
واکاوی این نامهها نشان میدهد که سهامداران چگونه در مبارزه برای کنترل شرکتها پیروز شدند و بازیگران کلیدی که در دوره «برتریِ سهامداران» نقش عمدهای داشتند چه کسانی بودند. جفرسون تاریخ کنشگری سهامداران را از مبارزه بنجامین گراهام با خط لوله شمالی در دهه 1920-1930 دنبال میکند، تا به زورآزمایی راس پرو با جنرال موتورز در دهه 1980-1990 میرسد. همچنین به استثمار چهرههای جدید عوامفریب صندوقهای پوشش ریسک اشاره میکند که در آنها با وکالتبگیران، خریداران شرکتهای خوشهای و شرکتهای مهاجم مواجه میشویم. مطالعه و بررسی کنشگری سهامداران در طول تاریخ نشان میدهد که سرمایهگذاران امروز در شرکتهای سهامی عام نقش پررنگ و تأثیرگذاری دارند که تبعاتی برای شرکتهای سهامی عام و کل شرکتداری در دنیای اقتصاد خواهد داشت.
جفرسون به سازوکار هیئتمدیره و نوع نظارت شرکتی نیز اشاره میکند و معتقد است «امروزه، دنیای شرکتیشده مسئولیتی بیش از آنچه کسی بخواهد توجه کند، بر دوش مدیران کسبوکار و سهامدارانی گذاشته است که آنها را استخدام و اخراج میکنند». شرکتهای با مسئولیت محدود، جهان را در چند قرن گذشته تغییر دادهاند. بنابراین شمایل دنیایی که در آینده خواهیم دید بستگی به این دارد که نهادهای بزرگ را چگونه اداره کنیم. جفرسون معتقد است تاریخ کنشگری سهامداری بیش از همه درباره سرمایهگذاران پشت صحنه است؛ موجودیتهایی که بیشترین حق رأیها را در شرکتهای آمریکایی دارند.
وقتی بنجامین گراهام در سال 1914 در والاستریت مشغول به کار شد، یک شرکت سهامی عام معمولی بود که توسط تعداد کمی از سهامداران با اطلاعات پنهانی اداره میشد که صاحب بلوکهای زیادی از سهام آن شرکت بودند. تا دهه پنجاه که مالکیت شرکتهای سهامی عام با خردشدن این بلوکها و ارائه آن به نسل جدیدی از سرمایهگذاران گسترش پیدا کرد و «بهاصطلاح وکالتبگیرها، با شخمزدن بازار سهام میراث بزرگی که به حراج گذاشته میشد و بهراهانداختن کارزارهای خوب طراحیشده برای آنکه سرمایهداران را قانع کنند آنها را بهعنوان هیئتمدیره انتخاب نمایند، سود سرشاری عایدشان شد».
به این ترتیب، با حرکت بهسمت پخششدن مالکیت که با جنبش وکالتبگیرها در دهه 1950 به اوج خود رسید، راه طولانی و کند برای تمرکز مجدد بر قدرت رأی آغاز شد. اما اینبار سرمایهداران کارآفرین نبودند که در این گذار نقش مؤثر داشتند، بلکه نهادهای بزرگ مسیر این حرکت را ترسیم کردند. جفرسون در کتابش از این واقعیت پرده برمیدارد که پشت شعارهای «حقوق سهامداران» و شخصیتهای «فراتر از زندگی»، بازیگران اقتصادی نشستهاند که به دنبال منافع خویشاند. بهجز یک مورد در نامههایی که جفرسون به آنها استناد میکند یعنی مورد خاص وارن بافت، بقیه سرمایهگذاران شخصیتهای ایستایی هستند که چندان زیر بار تغییرات اساسی نمیروند و روشهایشان تنها به این دلیل دستخوش تغییر میشود که شرایط موجود مانند دسترسی به سرمایه، دفاعیات حقوقی شرکت، مقررات حاکمیتی، ساختار مالکیت و از همه مهمتر پاسخگویی به دیگر سهامداران، متفاوت است.
بنابراین، جفرسون در کتاب «ریاست محترم!» میکوشد تا به قول خودش «حکمت پشت هر کارزار بهخصوص» را ارزیابی کند و بین مداخلههای خوب و بد تمایز قائل شود. این کنشگری چهبسا بتواند شرکتهای ناکارآمدی که داراییهای ارزشمند را هدر میدهند به چالش بکشد، از طرف دیگر میتواند تصمیمهای استراتژیک کوتاهمدت مخرب و بیثباتکنندهای را به شرکت تحمیل کند. پس نکته کلیدی در هر کارزار کنشگری حول محور این مسئله مطرح میشود که چه کسی بهتر میتواند یک شرکت را اداره کند: یک تیم مدیریت حرفهای و هیئتمدیره که مسئولیتپذیری کمی دارند، یا سرمایهگذاران مالی که به دنبال منافع خودشان هستند. البته چنانکه در کتاب مشاهده میکنیم بزرگترین تغییرات در عرصه حاکمیت شرکتی در صد سال گذشته از سوی سهامداران بزرگی آغاز شده که در وهله نخست به دنبال منافع اقتصادی بیشتر بودند.