ضرورت بازگشت بورس به کارکرد اصلی آن
روزبه پیروز*
در سالهای گذشته پدیدههای جدیدی از خارج به زندگی ما وارد شدند و چهره زندگی ما را متحول کردند. ورود این پدیدههای نوین وارداتی باوجود محاسنی که با خود به همراه آوردند، با آسیبهایی همراه بوده است. یکی از این آسیبها به «فرهنگ کاربرد صحیح» آنها بازمیگردد؛ فرهنگ نادرست اتومبیلرانی، آپارتماننشینی و استفاده از وسایل ارتباطی و فضای مجازی از نمونههایی است که همه ما روزانه با آنها سروکار داریم.
ازاینرو با ورود هر کالا و خدمات جدید لازم است تا فرهنگ بهرهگیری مناسب و سازنده آن شناخته شود و در مسیر صحیح آن به کار گرفته شود تا آسیبهای آنها به حداقل برسد. برای فرهنگسازی مثبت یا حذف فرهنگ منفی یا اصلاح آن باید درباره ظرفیتها و امکانات و فلسفه ایجادی هر چیز «اطلاعرسانی» دقیق و کامل انجام شود. هنگامی شخص یا جامعه به فرهنگ درست استفاده و بهرهبرداری از چیزی سوق داده میشود که نسبت به آن آگاهی کامل و صحیح یافته باشد. درحالحاضر سالها از ورود این پدیدهها به کشور ما میگذرد اما برای استفاده صحیح از آنها بسترسازی لازم نشده است.یکی از این پدیدههای نوین وارداتی «بورس سهام» است. امروزه چند دهه از تأسیس بورس ما میگذرد و همه روزه در آن میلیاردها تومان دستبهدست میشود، اما هنوز بسیاری از مردم با مفهوم واقعی بورس و اهداف بهوجودآمدن آن آشنا نیستند و همین ناآشنایی موجب شده این نهاد از کارکرد اصلی خود دور شود و زمینه را برای سوءاستفاده افراد حرفهای فراهم کند.
هدف اصلی بورس جمعکردن پول در حجمهای مختلف از افراد گوناگون برای تأمین مالی شرکتها در فعالیتهای تولیدی مفید و امکان تقسیم و کمکردن ریسک در سرمایهگذاری است. بورس پولهای خرد را وارد بازار تولید میکند و موجب میشود نقدینگی و تورم کم میشود و با فراهمکردن سرمایه برای فعالیتهای مفید، شغل ایجاد میشود و بهتبع آن بسیاری اتفاقات مثبت دیگر خواهد افتاد. اما نکته اینجاست درحالیکه علت اصلی تشکیل این نهاد تأمین مالی برای شرکتهاست -همانطورکه بسیاری از واحدهای اقتصادی دنیا بخش عمده سرمایه خود را از محل منابع بورسی و فروش سهام به مردم تأمین کردهاند- اما در سالهای اخیر، بورس ایران بهجای آنکه محلی برای جذب بلندمدت سرمایههای مردم و تزریق آن به صنعت و تجارت کشور باشد، به محلی برای «بورس بازی» یا «دلالی بورسی» تبدیل شده است.
در بورسبازی، امروز سهامداران یکسری سهام میخرند و فردا با قیمت بیشتر میفروشند. در این صورت، کسی که دیروز این سهام را فروخته ضرر میکند و کسی که امروز آن را فروخته سود میکند و سرمایهگذار از «سرمایهگذاری» کسب درآمد نمیکند بلکه از جیب شخص دیگر پولی را به جیب خود اضافه میکند و برعکس. البته خرید و فروش سهام به خودی خود بد نیست و سرمایهگذاران در مقاطعی به این کار مبادرت میکنند، اما آنچه نادرست است، خرید و فروش مداوم و کوتاهمدت سهام بدون درنظرگرفتن کارکرد اصلی بورس است. در این فعالیت، کار مفیدی جز شرطبستن روی قیمت سهام صورت نمیگیرد. نتیجه این روند نیز درنهایت بیاعتمادی مردم به بورس به جای امیدواری برای سرمایهگذاری در سطح ملی است؛ برای مثال، در ماههای اخیر شاهد رکوردشکنی در دادوستد سهام و ارزش معاملات بورس بودیم اما با مقایسه عدد «ارزش کل معاملات» با «ارزش کل افزایش سرمایه شرکتها» در این دوره مشخص میشود سهم شرکتها از این خروش نقدینگی گسیلشده به بورس ناچیز بوده است.
در حال حاضر ادامه این رویههای نادرست موجب شده بورس ما به محلی برای رسیدگی به امور تجاری مبهم شرکتها تبدیل شود؛ تا جایی که شرکتی که سودآور است ولی برای سوداگران سودآور به نظر نمیرسد، سهامش به فروش نمیرود و در عوض سهام شرکت کوچکی که عملیاتش محدود است یا شرکتهای بزرگی که زیانده هستند و میلیاردها تومان ضرر انباشته دارند، در بورس بدون هیچ دلیل مشخصی سهامشان بالا برود و سهامداران ساده نیز از بالا و پایینرفتنهای بیدلیل ارزش سهام پیروی کنند؛ برای مثال در سال 98 بازدهی شاخص هموزن 430 درصد بوده اما این شاخص در 30 شرکت بزرگ 126 درصد بوده است. این نشان میدهد که رشد بورس به جای شرکتهای بزرگ، بیشتر معطوف به هجوم نقدینگی به سهام کوچک و کمارزش بوده که جابهجایی مصنوعی قیمت در آنها راحتتر است.
اکنون با اینکه سالها از تشکیل بورس و شرکتهای سهامی میگذرد، هنوز بسیاری از سهامداران جزء و مردم عادی با سازوکارهای آن بیگانه هستند. بسیاری از سهامداران جزء در طول سال، تماس و ارتباطی با شرکتی که سهام آن را خریدهاند ندارند و از فعالیتهای شرکت بیاطلاع هستند. بسیاری از آنها به معاملات سهام به چشم سپردهگذاریهای مدتدار بانکی نگاه میکنند و تنها هدف مورد انتظارشان از خرید اوراق سهام شرکتها این است که این شرکتها هم مانند بانک در پایان سال مبلغی به عنوان سود به آنها بپردازند. این سوءتفاهمی است که در اذهان عمومی به وجود آمده و برای رفع این سوءتفاهم اذهان عمومی اقدامی در جهت آموزش و فرهنگسازی انجام نشده است.
در این فضای کماطلاعی همهساله در جلسات مجامع شرکتها کسانی هستند که تحت عنوان دفاع از منافع سهامداران جزء به مطالبات سهامداران جزء حاضر در مجمع دامن میزنند و شرایطی به وجود میآورند که هیئت مدیره چارهای جز تسلیمشدن در برابر جو حاکم نمیبیند و اینگونه منافع درازمدت بنگاههای اقتصادی سودآور فدای منافع کوتاهمدت میشود. چون کسی برای آنها توضیح نداده که خرید سهام یک بنگاه اقتصادی برخلاف سپردهگذاری در بانک یا خرید اوراق مشارکت به منزله مشارکت در سود و زیان آن بنگاه است. کسی به آنها نگفته است که قاعده بازی در بورس سهام ریسکپذیری است و در همه دنیا شکست و موفقیت یک شرکت به تساوی میان سهامداران کل و جزء تقسیم میشود.
کسی برای آنها توضیح نداده که اگر شرکتی سودآور باشد، مصالح درازمدت آن ایجاب میکند که همهساله درصدی از سود صاحبان سهام باید در صندوق شرکت باقی بماند و صرف توسعه و بهینهسازی امور آن شود.
با نگاهی کلی به مکانیسم تقسیم سود در بازار سرمایه کشورمان و مقایسه اجمالی آن با بازارهای توسعهیافتهتر، به موارد متعددی برمیخوریم که نشان از ناکارآمدبودن این مکانیسم و ضرورت بهبود این فرایند دارد. بررسیها نشان میدهد ميانگين درصد سود تقسيمي شرکتهاي سودده در بورس تهران در برخی سالها تا 70 درصد یا بیشتر بوده است، درحالیکه اين نسبت در آمريکا کمتر از 30 درصد و براي اروپا حدود 45 درصد یا در برخی دورهها بسیار کمتر از این بوده است. در نتیجه به جای اینکه شرکتهای ما سود انباشته را صرف توسعه کنند، صرف توزیع و تأمین منافع آنی سهامداران میکنند. ازاینرو عجیب نیست رشد اقتصادی کشور به خاطر نبودن منابع برای سرمایهگذاری در یک دهه گذشته صفر بوده است.
همه اینها نشان میدهد فرهنگ بورس در کنار توسعه ابزارهای این بازار رشد نکرده و به بلوغ نرسیده است؛ تا جایی که این فاصله فرهنگی موجب دگرگونی مفاهیم اصیل بورسی شده و آن را به محلی برای خرید و فروش سهام تبدیل کرده است؛ فرهنگی که در کشورهای پیشرفته بهصورت یک الزام اجتماعی برای تأمین رفاه در دوران بازنشستگیشان است، در بورس ما صرفا به فعالیتی سوداگرانه بدل شده که با خرید و فروشهای بیتأمل و هیجانی براساس التهاباتی که دلیل منطقی برای آن وجود ندارد، روزگار بگذراند.
*فعال بازار سرمایه و مدیرعامل گروه سرمایهگذاری توسعه صنعتی ایران
در سالهای گذشته پدیدههای جدیدی از خارج به زندگی ما وارد شدند و چهره زندگی ما را متحول کردند. ورود این پدیدههای نوین وارداتی باوجود محاسنی که با خود به همراه آوردند، با آسیبهایی همراه بوده است. یکی از این آسیبها به «فرهنگ کاربرد صحیح» آنها بازمیگردد؛ فرهنگ نادرست اتومبیلرانی، آپارتماننشینی و استفاده از وسایل ارتباطی و فضای مجازی از نمونههایی است که همه ما روزانه با آنها سروکار داریم.
ازاینرو با ورود هر کالا و خدمات جدید لازم است تا فرهنگ بهرهگیری مناسب و سازنده آن شناخته شود و در مسیر صحیح آن به کار گرفته شود تا آسیبهای آنها به حداقل برسد. برای فرهنگسازی مثبت یا حذف فرهنگ منفی یا اصلاح آن باید درباره ظرفیتها و امکانات و فلسفه ایجادی هر چیز «اطلاعرسانی» دقیق و کامل انجام شود. هنگامی شخص یا جامعه به فرهنگ درست استفاده و بهرهبرداری از چیزی سوق داده میشود که نسبت به آن آگاهی کامل و صحیح یافته باشد. درحالحاضر سالها از ورود این پدیدهها به کشور ما میگذرد اما برای استفاده صحیح از آنها بسترسازی لازم نشده است.یکی از این پدیدههای نوین وارداتی «بورس سهام» است. امروزه چند دهه از تأسیس بورس ما میگذرد و همه روزه در آن میلیاردها تومان دستبهدست میشود، اما هنوز بسیاری از مردم با مفهوم واقعی بورس و اهداف بهوجودآمدن آن آشنا نیستند و همین ناآشنایی موجب شده این نهاد از کارکرد اصلی خود دور شود و زمینه را برای سوءاستفاده افراد حرفهای فراهم کند.
هدف اصلی بورس جمعکردن پول در حجمهای مختلف از افراد گوناگون برای تأمین مالی شرکتها در فعالیتهای تولیدی مفید و امکان تقسیم و کمکردن ریسک در سرمایهگذاری است. بورس پولهای خرد را وارد بازار تولید میکند و موجب میشود نقدینگی و تورم کم میشود و با فراهمکردن سرمایه برای فعالیتهای مفید، شغل ایجاد میشود و بهتبع آن بسیاری اتفاقات مثبت دیگر خواهد افتاد. اما نکته اینجاست درحالیکه علت اصلی تشکیل این نهاد تأمین مالی برای شرکتهاست -همانطورکه بسیاری از واحدهای اقتصادی دنیا بخش عمده سرمایه خود را از محل منابع بورسی و فروش سهام به مردم تأمین کردهاند- اما در سالهای اخیر، بورس ایران بهجای آنکه محلی برای جذب بلندمدت سرمایههای مردم و تزریق آن به صنعت و تجارت کشور باشد، به محلی برای «بورس بازی» یا «دلالی بورسی» تبدیل شده است.
در بورسبازی، امروز سهامداران یکسری سهام میخرند و فردا با قیمت بیشتر میفروشند. در این صورت، کسی که دیروز این سهام را فروخته ضرر میکند و کسی که امروز آن را فروخته سود میکند و سرمایهگذار از «سرمایهگذاری» کسب درآمد نمیکند بلکه از جیب شخص دیگر پولی را به جیب خود اضافه میکند و برعکس. البته خرید و فروش سهام به خودی خود بد نیست و سرمایهگذاران در مقاطعی به این کار مبادرت میکنند، اما آنچه نادرست است، خرید و فروش مداوم و کوتاهمدت سهام بدون درنظرگرفتن کارکرد اصلی بورس است. در این فعالیت، کار مفیدی جز شرطبستن روی قیمت سهام صورت نمیگیرد. نتیجه این روند نیز درنهایت بیاعتمادی مردم به بورس به جای امیدواری برای سرمایهگذاری در سطح ملی است؛ برای مثال، در ماههای اخیر شاهد رکوردشکنی در دادوستد سهام و ارزش معاملات بورس بودیم اما با مقایسه عدد «ارزش کل معاملات» با «ارزش کل افزایش سرمایه شرکتها» در این دوره مشخص میشود سهم شرکتها از این خروش نقدینگی گسیلشده به بورس ناچیز بوده است.
در حال حاضر ادامه این رویههای نادرست موجب شده بورس ما به محلی برای رسیدگی به امور تجاری مبهم شرکتها تبدیل شود؛ تا جایی که شرکتی که سودآور است ولی برای سوداگران سودآور به نظر نمیرسد، سهامش به فروش نمیرود و در عوض سهام شرکت کوچکی که عملیاتش محدود است یا شرکتهای بزرگی که زیانده هستند و میلیاردها تومان ضرر انباشته دارند، در بورس بدون هیچ دلیل مشخصی سهامشان بالا برود و سهامداران ساده نیز از بالا و پایینرفتنهای بیدلیل ارزش سهام پیروی کنند؛ برای مثال در سال 98 بازدهی شاخص هموزن 430 درصد بوده اما این شاخص در 30 شرکت بزرگ 126 درصد بوده است. این نشان میدهد که رشد بورس به جای شرکتهای بزرگ، بیشتر معطوف به هجوم نقدینگی به سهام کوچک و کمارزش بوده که جابهجایی مصنوعی قیمت در آنها راحتتر است.
اکنون با اینکه سالها از تشکیل بورس و شرکتهای سهامی میگذرد، هنوز بسیاری از سهامداران جزء و مردم عادی با سازوکارهای آن بیگانه هستند. بسیاری از سهامداران جزء در طول سال، تماس و ارتباطی با شرکتی که سهام آن را خریدهاند ندارند و از فعالیتهای شرکت بیاطلاع هستند. بسیاری از آنها به معاملات سهام به چشم سپردهگذاریهای مدتدار بانکی نگاه میکنند و تنها هدف مورد انتظارشان از خرید اوراق سهام شرکتها این است که این شرکتها هم مانند بانک در پایان سال مبلغی به عنوان سود به آنها بپردازند. این سوءتفاهمی است که در اذهان عمومی به وجود آمده و برای رفع این سوءتفاهم اذهان عمومی اقدامی در جهت آموزش و فرهنگسازی انجام نشده است.
در این فضای کماطلاعی همهساله در جلسات مجامع شرکتها کسانی هستند که تحت عنوان دفاع از منافع سهامداران جزء به مطالبات سهامداران جزء حاضر در مجمع دامن میزنند و شرایطی به وجود میآورند که هیئت مدیره چارهای جز تسلیمشدن در برابر جو حاکم نمیبیند و اینگونه منافع درازمدت بنگاههای اقتصادی سودآور فدای منافع کوتاهمدت میشود. چون کسی برای آنها توضیح نداده که خرید سهام یک بنگاه اقتصادی برخلاف سپردهگذاری در بانک یا خرید اوراق مشارکت به منزله مشارکت در سود و زیان آن بنگاه است. کسی به آنها نگفته است که قاعده بازی در بورس سهام ریسکپذیری است و در همه دنیا شکست و موفقیت یک شرکت به تساوی میان سهامداران کل و جزء تقسیم میشود.
کسی برای آنها توضیح نداده که اگر شرکتی سودآور باشد، مصالح درازمدت آن ایجاب میکند که همهساله درصدی از سود صاحبان سهام باید در صندوق شرکت باقی بماند و صرف توسعه و بهینهسازی امور آن شود.
با نگاهی کلی به مکانیسم تقسیم سود در بازار سرمایه کشورمان و مقایسه اجمالی آن با بازارهای توسعهیافتهتر، به موارد متعددی برمیخوریم که نشان از ناکارآمدبودن این مکانیسم و ضرورت بهبود این فرایند دارد. بررسیها نشان میدهد ميانگين درصد سود تقسيمي شرکتهاي سودده در بورس تهران در برخی سالها تا 70 درصد یا بیشتر بوده است، درحالیکه اين نسبت در آمريکا کمتر از 30 درصد و براي اروپا حدود 45 درصد یا در برخی دورهها بسیار کمتر از این بوده است. در نتیجه به جای اینکه شرکتهای ما سود انباشته را صرف توسعه کنند، صرف توزیع و تأمین منافع آنی سهامداران میکنند. ازاینرو عجیب نیست رشد اقتصادی کشور به خاطر نبودن منابع برای سرمایهگذاری در یک دهه گذشته صفر بوده است.
همه اینها نشان میدهد فرهنگ بورس در کنار توسعه ابزارهای این بازار رشد نکرده و به بلوغ نرسیده است؛ تا جایی که این فاصله فرهنگی موجب دگرگونی مفاهیم اصیل بورسی شده و آن را به محلی برای خرید و فروش سهام تبدیل کرده است؛ فرهنگی که در کشورهای پیشرفته بهصورت یک الزام اجتماعی برای تأمین رفاه در دوران بازنشستگیشان است، در بورس ما صرفا به فعالیتی سوداگرانه بدل شده که با خرید و فروشهای بیتأمل و هیجانی براساس التهاباتی که دلیل منطقی برای آن وجود ندارد، روزگار بگذراند.
*فعال بازار سرمایه و مدیرعامل گروه سرمایهگذاری توسعه صنعتی ایران