|

محمدرضا نیک‌نژاد و مهدی بهلولی در گفت‌وگو با محمدرضا سرکار آرانی واکاوی می‌کنند

آموزش در دامگه حادثه

نخستین کتاب از مجموعه «اندیشه‌ورزان» جلد اول کتاب «در تمنای یادگیری 1» است. این اثر که تاکنون به چاپ هفتم رسیده است، علاوه بر اینکه به‌صورت داستانی به «جلوه‌هایی از زندگی و اندیشه‌های تربیتی» سرکار آرانی می‌پردازد، شامل 10 گفت‌وگو و پنح مقاله انتقادی از مقصود فراستخواه، نعمت‌الله فاضلی، محمد عطاران، حمید علیزاده و اسدالله مرادی درباره گفت‌وگوها است. جلد دوم کتاب «در تمنای یادگیری 2» با عنوان فرعی «ضیافت آموختن»، حاصل نقدها، پرسش‌ها و واکاوی‌های سنجش‌گرایانه خوانندگان جلد اول است که در قالب گفت‌وگوهای اسدالله مرادی با محمدرضا سرکار آرانی و مشارکت فعال بیش از 60 نفر از فرهیختگان علمی و فرهنگی کشور که نام همگی آنها در شناسنامه اثر آمده، تدوین شده است. محتوای این اثر در 9 بخش و با بیش از 220 سوتیتر در حاشیه آن به نحوی سازماندهی شده است که کار مطالعه و اندیشه در پیام‌های اصلی آن را برای خوانندگان راحت‌تر می‌کند و به‌مثابه چراغی در سردر متن، آنها را به مطالعه و واکاوی پیام‌های اصلی اثر دعوت می‌کند. به‌ویژه آنکه در بخش پایانی آن از «ضیافت کرونا برای آموزش» و چالش‌های آن نیز سخن رفته است.
در این گفت‌وگو ما سعی کرده‌ایم این بخش از کتاب را بازخوانی کنیم و در چالش‌ها و چشم‌اندازهای «ضیافت کرونا برای آموزش» بازاندیشی تازه داشته باشیم. حاصل تعامل از راه دور ما با سرکار آرانی و گفت‌وگو با متن و با خودمان، گفت‌وشنود جذابی شد که می‌خوانید.

‌ با مطالعه کتاب‌های «در تمنای یادگیری 1 و 2»، ترغیب شدیم پرسش اول این گفت‌وگو را به‌شکلی مطرح کنیم که شاید بتواند سرآغاز گفت‌وگوهای بعدی ما درباره آموزش در دامگه حادثه کرونا باشد. در کتاب «در تمنای یادگیری 2»، از «ضیافت کرونا برای آموزش» هم سخن گفته‌اید. آیا می‌خواستید درس‌های ویروس عالم‌گیر کرونا را از منظر بهسازی آموزش وارسی کنید؟
-در شرایط بحرانی فعلی نمی‌توان گفت کار کرونا به کجا خواهد کشید یا به تعبیر دیگر با آموزش مدرسه ما چه خواهد کرد. درعین‌حال می‌خواستم از چند پرسش رونمایی کنم؛ مثل اینکه آیا کرونا و پیامدهای شیوع آن، تمنای یادگیری را در ما بیدار می‌کند و فرصتی برای بازاندیشی در ایدئولوژی امتناع از یادگیری که سال‌هاست بینش و رفتار ما را در خود پیچیده است، فراهم می‌آورد؟ آیا در شرایط تازه و پس از سال‌ها تغییرات پی‌در‌پی و بدون بهبودی، امیدی به تغییر معطوف به بهسازی آموزش می‌رود؟ اگر بله! چگونه؟
بنابراین با عنوان ضیافت کرونا برای آموزش سعی کردم به فراورده‌های آن، به‌ویژه از منظر بهسازی آموزش و یادگیری اشاره کنم.
‌جالب است؛ اشاره‌وار به برخی از آنها بپردازید؟
-این فراورده‌ها بیشتر شامل ایجاد همدلی، همکاری و خلاقیت در میان آموزگاران و اولیا و مردم به‌طور‌کلی هستند.
‌همدلی یعنی چه، دقیقا در میان چه کسانی و با چه هدفی؟
همدلی به این معنا که مانند هر درد مشترکی، این ویروس فرصتی فراهم آورد تا دیوارهای جدایی و رقابت در آموزش مدرسه‌ای تا حدودی کوتاه شوند و همیاری میان آموزگاران و اولیا و اندیشه در چگونگی زیست با «دیگری» در مردم به‌طور‌کلی بیشتر شود. از این منظر آموزش رسمی و غیررسمی، خانه و مدرسه، مدارس دولتی و غیردولتی و... به هم نزدیک‌تر شده‌اند. حتی زبان تهاجم به مراکز سنجش و آموزش بخش خصوصی تعدیل شده است. همه یکدیگر را به یاری طلبیده‌اند تا فرصت‌های تغییر را مغتنم بشمارند و از هم بیاموزند و اندکی از رنج این بلای طبیعی بکاهند.
در این ماجرا نقش‌های مدیر و ناظر و راهنما و ارزیاب در عمل تعدیل شدند. در فضای همدلی که ایجاد شد فرصت قدردانی از پداگوژی‌های دست‌ساز معلمان در سراسر مناطق آموزشی کشور فراهم شد و نقش معلمان، به‌ویژه آنها که پیشرو بودند، برای جامعه فهم‌پذیرتر شد.
این بلای همگانی خانواده‌ها را ترغیب کرد تا روش‌های آموزش و یادگیری، مثلا جمع و تفریق با انگشتان دستِ بابا بزرگ، یا کسر اعشاری با برش‌های کیک تولدِ مادر بزرگ را در عمل برای آموزش و یادگیری فرزندان خود به کار بگیرند. دقیقا چیزهایی که تا پیش از آن از طرف مدرسه نهی می‌شد. گفت‌وگوهای خانواده‌ها و چون و چرای بچه‌ها درباره ضرورت و کیفیت تکلیف‌های یادگیری که معلمان برای دانش‌آموزان ارائه می‌دهند نیز بیشتر شد.
توجه به سرانجام، خروجی، چرایی و کیفیت تکالیف یادگیری بچه‌ها در خانه و مدرسه بیشتر شد. صدای متین والدین زیر گوش‌های یکدیگر و معلمان نجوا کرد که «دانستن اینها به چه درد می‌خورد؟!»
نداهای خانواده‌ها آرام بود و درعین‌حال حاوی پرسش‌های عمیق و فراتر از آموزش مدرسه‌ای، تربیت، پروراندن و بارآوردن فرزندان. سامانه برنامه‌های درسی، محتوای آموزشی و جهت‌گیری‌های آن را نشانه رفته است.
‌همکاری چطور؟ می‌توانید همین پرسش را درباره فراورده و معنی ترویج همکاری در دامگه حادثه کرونا نیز پاسخ دهید؟
همکاری به معنی ترویج اثربخش‌تر تعامل خانواده با مدرسه، بخش خصوصی با بخش دولتی، مدارس و معلمان و مدیران و کودکان با هم. همچنین تعامل بیشتر میان معلمان دروس گوناگون، معلمان پایه‌ها و مقاطع تحصیلی مختلف و همکاری در ارائه و نشر تجربه‌های تدریس و یادگیری یکدیگر با سخاوتی ستودنی.
این تعامل‌های سازنده به یادگیری مستمر معلمان و والدی، و جست‌وجوی راه‌های اثربخش‌تر ارتباط مدرسه و خانه، والدین و فرزندان و... معنای تازه‌ای داد. به‌ویژه، به ترویج این انگاره که آموزش و یادگیری تنها در انحصار دیوارهای کلاس درس نیست، بلکه هر رویداد و هر مکان و فرصتی می‌تواند به صحنه‌ای برای یادگیری کودکان تبدیل شود. همه به هم یاری رساندند تا باور کنند این انگاره را که کافی است «کمی عقب بایستید!»، کودکان این فرصت‌ها را به شما به‌مثابه مربی نشان خواهند داد.
‌چالش‌ها در این حادثه به همکاری دامن زد یا به تنش‌های بین کودکان و محتوا و خانه و مدرسه و معلمان؟
این روی دیگر سکه است! چالش با محتوا و بسته‌های دانش و برنامه‌های درسی بیشتر شد. از طرفی همکاری خانه و مدرسه در راستای یافتن راه‌های بهتر برای ارتباط با کودکان و فهم معنای آنچه او انجام می‌دهد یا به آن علاقه دارد، بیشتر شد.
از طرف دیگر، همیاری برای پی‌بردن به دلایل ناتوانی‌های کودک از بیان چرایی آنچه انجام می‌دهد نیز بیشتر شد. در نتیجه، محیط‌های آموزشی به یادگیری و یادگیرنده و آنچه او انجام می‌دهد، بیش از بودجه‌بندی محتوای آموزشی و آنچه آموزگار تدریس می‌کند، توجه کردند.
‌درباره خلاقیت نیز اندکی توضیح دهید؟ منظور از خلاقیت چیست و کرونا چه کسانی را خلاق‌تر کرد؟
معلمان، در شرایط کرونا، در مقایسه با شرایط عادی، خلاقیت‌هایی از خود نشان دادند. راه‌هایی برای عبور از بحران پیدا کردند و آنها را به‌سرعت ترویج دادند. پداگوژی‌های دست‌ساز اجتماعات محلی آموزش و یادگیری، حتی در شهرها و روستاها یا برای روستاها، همه درس‌آموز است و امیدآفرین!
برای مثال مشاهدات من نشان می‌دهد که مدارس و دانشگاه‌ها به «نوشتن» و تأثیر آن در فرایند آموزش و یادگیری، توجه بیشتری نشان دادند. مهارت‌های خواندن و پردازش واژه (کلمه)ها (نویسندگی) بیشتر مورد توجه قرار گرفت و بر توانایی اجرای دکلمه (دکلماتوری) ترجیح داده شد. به این معنی که دیکته و کپی‌کردن مدام تعدیل شد و انشا و تمرین مهارت‌های بیان مقصود و درک تازه‌ای از رویدادها و نظرها و گفت‌وگوی با متن و گفت‌وگو با خود که به معنی تفکر است، مورد توجه قرار گرفت. فرصتی فراهم آمد تا یکدیگر را بهتر ببینیم و به اطرافمان نگاهی دوباره بیندازیم. به‌ویژه مشاهده و اندیشه در رشد و تحول کودکان به‌مثابه واقعه‌ای شگفت‌انگیز! در شرایط عادی بودجه‌بندی کتاب، رتبه و نمره و تدریس و محتوای برنامه‌ها ذهن‌های ما را تسخیر کرده بود؛ اما اکنون تغییر مستمر بچه‌ها و آنچه آنها می‌خواهند یا می‌اندیشند، می‌توانند یا نمی‌توانند بهتر دیده می‌شود و موضوع گفت‌وگوهای خانه و مدرسه قرار گرفته است.
‌درباره ضرورت غربالگری برنامه‌های آموزشی و محتوای کتاب‌های درسی نظر شما چیست؟ امیدی دارید این شرایط به بهسازی آن یاری برساند؟
گفت‌وگو درباره ضرورت غربالگری برنامه‌های آموزشی و محتوای درسی رونق گرفته است. چرایی و تشکیک در تأثیر این‌همه محتوای آموزشی، پرسش رایجی شده است. نیاز به هَرَسِ نصیحت‌های تکراری و بحث‌های کلامی در کتاب‌های درسی و توجه بیشتر به اینکه کتاب درسی اثربخش چه ویژگی‌هایی دارد، فهم‌پذیرتر شده است. فرصتی شد تا کتاب‌های درسی بین والدین و احیانا خواهرها و برادرها بچرخد و با دقت بیشتری محتوای آن خوانده و وارسی شود. خانواده‌ها متوجه شدند که کتاب‌های درسی نیاز بیشتری به پیام‌هایی دارند که زبان و حس و فهم مشترک بین نسلی را پوشش می‌دهد و رونق می‌بخشد و در نتیجه همه ما را به هم پیوند می‌دهد. تصمیم کبری، حسنک کجایی و... را که به خاطر دارید! در این بحران معلمان بیشتر دیده شدند. در عین حال ضرورت تغییر روش‌های تدریس و پالایش برنامه‌های درسی موضوع گفت‌وگوهای بین فردی و اجتماعی در مدارس و اجتماعات معلمی و سامانه آموزش رسمی شد. به معلمانِ ارشد بیشتر توجه شد و معلمان بیشتری، بیش از پیش به یادگیری و خودنوسازی به‌ویژه در ارتباط با روش‌های تدریس در دامگه این حادثه، ترغیب شدند.
‌اینها که فرمودید درست! اما انگاره‌های خانواده‌ها درباره فرزندان و آموزش و یادگیری به‌مثابه امر فرهنگی چطور؟
پرسش ظریف و عمیقی است. با یک مثال از تجربه روزمره خانواده به آن می‌پردازم. تا دیروز وقتی کودکی را با عصا در رهگذر می‌دیدیم، به فرزندان سالم خود نگاهی دوباره می‌کردیم و زیر لب می‌گفتیم: چه حیف، بیچاره این طفلک، چه عذابی می‌کشه، آخِی، بیچاره چه رنجی می‌بره و...!
حالا اما به تدریج می‌آموزیم که وقتی به صحنه مشابهی در گذرگاه روزانه برمی‌خوریم، چشم در چشم کودکان خود با صدایی رسا بگوییم: چه بااراده، خودش را چه خوب مدیریت می‌کند، وای این‌همه توانایی شگفت‌انگیز است، این‌همه انگیزه و انرژی عالی است!
اتفاقا چند وقت پیش با همین صحنه کودک عصایی روبه‌رو شدم، قبلا هم جایی خوانده بودم. مادری را هم دیدم که با دیدن این صحنه رو به بچه‌هایش کرد و گفت: بچه‌ها! ببینید! این کودک فقط یک پا دارد اما با دو عصا چه خوب راه می‌رود و چه خندان هم هست! چشمانش برق می‌زند! آن پسرک هم انگار حرف این مادر را شنید؛ نگاهی کرد و تندتر به راهش ادامه داد. تندتر هم رفت. رفت! جایی فراسوی مهر‌طلبی!
بعضی وقت‌ها در دامگه حادثه بودن، توانایی‌های ویژه‌ای را پرورش می‌دهد و از آن جمله توانایی شستن چشم‌ها و جور دیگر دیدن است و فراتر از آن خود را در آینه دیگری دیدن!
‌جناب دکتر! برویم سراغ چالش‌ها! مهم‌ترین چالش‌هایی که کرونا برای آموزش مدرسه‌ای به همراه دارد چه چیزهایی هستند؟ به عبارت دیگر از منظر بهسازی آموزش، کرونا چه چیزهایی را در لایه‌های پنهان آموزش مدرسه‌ای به آفتاب افکند؟
به نظر من و البته از منظر بهسازی آموزش، چند چیز مانند کیفیت دانش معلمی، مهارت‌های ارتباط بین‌فردی و معرفت، بیش از هر چیز خودنمایی می‌کند.
‌لطفا بیشتر توضیح می‌دهید؟
بله حتما! نخستین آنها یعنی کیفیت دانش معلمی است. با آمدن کرونا دانشِ آموزش یا پداگوژی (علم و هنر آموزش و یادگیری) از پرده مدرسه و کلاس‌های درس بیرون افتاد. حالا تدریس معلم در فضای مجازی، که مثل فضای شیشه‌ای بدون دیوار و پرده است، صورت می‌گیرد.
برای مثال اتفاقی که می‌افتد این است که بزرگسالان خودشان جمع و تفریق و کسر اعشار را بلدند ولی نشسته‌اند تا ببینند معلم چگونه به کودکان آموزش می‌دهد و کودکان چگونه یاد می‌گیرند. توانایی تدریس جمع و تفریق به کودکان مهارتی است که همه نمی‌دانند.
مهارت‌های ارتباط بین‌فردی و اجتماعی نیز از پرده برون افتاد. معلوم شد چه چیزهای مهمی ارزش یادگرفتن دارند و ما تمرین کافی برای یادگرفتن آنها نکرده‌ایم و ناتوان در راه مانده‌ایم. شاید اینکه تدریس، سخنرانی نیست را می‌دانستیم، ولی تا به حال در فضای شیشه‌ای صحبت نکرده بودیم یا به صحنه‌پردازی یادگیری نپرداخته بودیم.
کیفیت و آداب گفتن و شنیدن هم از پرده برون افتاد. شرایط بحرانی است وگرنه درباره آن قضاوت‌های بسیاری به جریان می‌افتاد. همه با هم و به بزرگواری کتمان کردند، در عین حال به صد روایت اندیشیدند و احتمالا متوجه شدند که بیان مقصود کار دشواری است.
به ویژگی‌های زبان معلمان و زبان کودکان بیشتر توجه شد، والدین و مربیان متوجه شدند به زبان تازه و گوش‌های شنواتری نیاز دارند؛ زبانی که در شرایط اقتدار و سنت‌های رسمی آموزشِ مدرسه‌ای به کار می‌رفت، در فضای تازه، راهی به رهایی نمی‌برد و سراسر تنش‌آفرین است.
بحران بیش از آنچه تصورش را می‌کردیم نهان‌ها را آشکار کرد. نهادهای خانواده، مدرسه، ستادهای فرمانده آموزش مدرسه‌ای و مدیریت‌های آموزشی را بیشتر از افرادی که در آنها کار می‌کنند به چالش کشید. به روشنی به ما فهماند که درست سخن‌گفتن و سخنِ درست گفتن، کار سختی است.
اینکه می‌گویم بیش از فرد نهادها دچار چالش شدند، منظورم این است که ما با درکی واقع‌بینانه از شرایط دشوار، خیلی به روی خود نیاوردیم. هنر کتمان به یاری‌مان آمد تا بیش از این ارتباط بین‌فردی به چالش کشیده نشود، ولی نهادها بیش از پیش به چالش کشیده شدند و ناتوانی آنها به آفتاب افتاد.
‌منظور شما این است که این شرایط بحرانی اجازه نداد این پا و آن پا کنیم و خود را در همهمه صداها و نداها مانند روزهای عادی مدرسه پنهان‌ کنیم؟
دقیقا! برای مثال سال‌ها به شعارهای روی دیوارهای مدرسه دل خوش کرده بودیم که لابد پرورش همین کاری است که هر روز در صبحگاه انجام می‌دهیم. دقیقا مثل گل‌های خشک‌کرده یا پلاستیکی تزئینی که در جای جای خانه و اتاق جلسات و میز کاری مدیران و... می‌گذاریم! کرونا به ما گفت دیگر به آن شعارها دل خوش نکنیم. حتی ما را از دیدن دیوارها نیز محروم کرد!
در فضای مجازی، البته بعضی وقت‌ها والدین از نحوه سخن‌گفتن معلمان انگشت به دهان می‌شوند و وقتی دیگر هم معلمان از طرز برخورد اولیا با فرزندان یا خودشان سر در گریبان می‌برند. کودکان اما در میانه بی‌مهارتی ارتباط بین‌فردی و اجتماعی بزرگسالان، هاج و واج به شیوه بیان مقصود این دو مربی خود، در خانه و مدرسه، نگاه می‌کنند!... نگاه‌کردنی! این چالشی است عمیق.
‌آقای سرکار آرانی کرونا با این بسته‌های معرفتی که در آموزش مدرسه‌ای دست به دست می‌شوند، چه کار کرد؟ یا بهتر است بگوییم ما با آنها چه کار کنیم؟
بسته‌های معرفت! حکایت چالش‌برانگیز و درازدامنی دارد. کرونا بسته‌های دانشی را که قبلا دست به دست می‌شد، به چالش کشید. بحران همه را اندکی هوشیار کرد تا ببینند دارند چه می‌آموزند و چه به یادها می‌سپارند؛ و آیا این‌ها دانش زنده است یا مرده! برای نمره است یا برای زندگی‌کردن؟ شوقی بر می‌انگیزد یا آرامش را ویران می‌کند.
مهم‌تر از آن، به ما این ندا را داد که روزگار ارزشیابی از دانسته‌ها سپری شده است! امروز دیگر توانایی عمل و به‌کارگیری دانسته‌هاست که محور ارزیابی قرار می‌گیرد.
فرزندانمان در خانه و مدرسه فرصت کردند با صدای بلندتری پرسش‌های هر روزه خود را مطرح کنند: با حفظ و دانستن این مطالب چه کار می‌توان انجام داد؟ اثربخشی این دانسته‌ها چیست؟ این بسته‌های معرفت چه نسبتی با زیست اجتماعی، اقتصادی و این جهانی ما دارد؟ با رشد طبیعی ما چه هماهنگی دارد؟ اصلا برای چه عهد و سرزمینی مناسب است؟ به روش هم که می‌رسیدیم صدای بچه بلند بود، مامان! ما به کتابخانه بیشتر نیاز داریم یا به آزمایشگاه؟ و چرا هیچ‌کدام را نداریم و همین‌طور کلام است که یک‌ریز و یک‌طرفه می‌بارد!
این پرسش‌ها همه را درمانده کرده است. این روزها خانواده‌ها و معلمان، بیشتر درباره درماندگی خود در این زمینه با مشاوران و روان‌شناسان به گفت‌وگو می‌نشینند تا صرفا مسائل رفتاری بچه‌ها! به‌ویژه از وقتی که پی برده‌اند که بچه‌ها با حفظ‌کردن محتوای کتاب‌های درسی، توانایی کافی انجام عمل زیادی اعم از بینشی، اندیشه‌ای و مهارتی را ندارند.
‌ محصول نهایی حاصل از انتقال این بسته‌های دانش، بعضا مرده نیز حکایت غم‌انگیزی دارد! نظر شما چیست؟
دقیقا! محصول نهایی آموزش مدرسه نیز به زیر تیغ نقد رفت. حالا دیگر قابل مشاهده‌تر است که بچه‌ها همان‌قدر که با چند سال زبان خارجی خواندن نمی‌توانند با آن سخن بگویند، از نظر فهم ریاضی، درک علمی، مهارت بیان مقصود، خواندن و نوشتن و... هم توانایی بهتری از آموزش زبان خارجی ندارند. تنها تفاوت این بوده که درس‌های دیگر چون به زبان فارسی و در بافتار فرهنگی ملی تدریس می‌شدند از بررسی و سنجش‌گری ژرف پنهان مانده بودند.
تازه متوجه شدیم که چرا فقط آموزشِ زبان خارجی زیر تیغ نقد بود اما کیفیت و خروجی آموزش سایر موضوعات درسی از نقد در امان مانده بود؛ زیرا سایر موضوعات درسی به زبان ملی و در بستر بافتار و زیست فرهنگی و اجتماعی هر روزه در جریان بودند. کیفیت محصول نهایی آنها، حاصل تعامل همه اجزای فرهنگی و اجتماعی و مشارکت خانواده و همه مظاهر زیست فرهنگی و اجتماعی و نهادها است. ولی آموزش مدرسه‌ای همه آنچه را که از موفقیت و فرصت بیرون از مدرسه نیز اتفاق می‌افتاد، به حساب خود می‌گذاشت.
حالا کیفیت محصول نهایی آموزش مدرسه سنجه‌پذیرتر و مسائل پیرامون آن برای خانواده و جامعه فهم‌پذیرتر شده است. فهم‌پذیر‌ترشدن این پرسش قابل توجه است.
‌رابطه اولیا و مدرسه و معلمان نیز به هم ریخت! شما صحنه را چگونه می‌بینید؟
از جهتی بله! این روزها معلم و مدیر و اولیا نیز آنچه را که در دل داشتند به راحتی بروز می‌دهند و بعضا در همراهی با کودکان درنگ نمی‌کنند و آنها را به آینده‌های مبهم و کسب‌وکارهای نادیده «حوالت تاریخی» نمی‌دهند. با صدای رساتری درباره کیفیت دانستنی‌ها پرسش می‌کنند، دانسته‌هایی که بعضا راهی به بصیرت نمی‌گشایند، جسارت عملی به همراه ندارند و سرنوشت محتوم فراموشی در انتظار آنهاست و شوقی برای یادگیری برنمی‌انگیزند.
بحران کرونا فرصت بیشتری فراهم آورد تا خانواده‌ها به فرزندانشان بیشتر نگاه کنند و آنها را بهتر ببینند. در این شرایط بچه‌ها نیز هشیارتر از همیشه فرصت را مغتنم شمردند و گاهی زیر گوش والدین و معلمان خود نجوا کردند که عزیزان، ما همه قرن بیست‌ویکمی هستیم و شما قرن بیستمی! برنامه‌های درسی شما یک قرن عقب‌تر و محتوای درس‌ها و پیام‌های کلامی و نصیحت‌هایش قرن‌ها عقب‌ترند! فکری به حال خود بکنید. ما راه خود را خواهیم یافت، چون دیگر کسی جسارت گرفتن موبایلِ برخط را از دست ما ندارد!
خاطرتان هست، تا دیروز گاهی که مامان خسته می‌شد با ناامیدی می‌گفت:
مامان: عزیزم، موبایل و کامپیوتر رو رها کن، برو درست رو بخوان!
حالا اما با التماس بیشتری می‌گوید:
مامان: بازی بسه! برو اون اپلیکشین رو باز کن و تمرین‌ها رو حل کن! عزیزم یه وٌیس بذار برای معلمت بدونه چقدر درس‌خونی!
فرزند: مامان این کارها هم که می‌کنم جزء درسه؟
مامان: عالیه! یه کم منظورت رو توضیح می‌دی؟
فرزند: مامان، حالا من بگم، شما که متوجه نمی‌شی که من کجام و چیکار دارم می‌کنم!
و فریاد مامان بلند می‌شود که:
مامان: آه! ‌ای خدا، ‌ای فلک، ‌ای طبیعت! به داد ما برس!
‌در ابتدای کتاب در تمنای یادگیری2 با عنوان فرعی ضیافت آموختن، از چه نکنیم‌ها شروع کرده‌اید. آیا این رویکرد شما به مثابه پادزهرِ کاسه «چه کنم چه کنم» این روزهای ماست؟
مشاهده و برداشت شما دقیق است. این یک راهبرد رهبری آموزشی اثربخش هم هست. این روزها «پرسش چه نکنیم؟»، نیز جان گرفته است و به جای کاسه‌های «چه کنم چه کنمِ» دیروز نشسته است. تا دیروز در مدرسه، موبایل‌های بچه‌ها را ضبط می‌کردیم، حالا پویش رساندن موبایل به همه و برخطکردن آنها را به راه انداخته‌ایم. اکنون دیگر «هیچ بچه‌ای بدون موبایل و امکان دسترسی به اینترنت نباشد!» پیامی است آشنا. شگفت‌انگیز نیست؟! هست به شرط اینکه سیاست‌ها و محتوا و برنامه‌ها و روند‌ها و رویه‌ها نیز بازبینی و بازاندیشی شوند.
‌ حس خودتان را هم درباره آموزش مجازی بگویید!
اجازه بدهید از استعاره‌ای که در مقاله‌ای که آقای بهلولی از یانگ ژائو ترجمه و منتشر کردند (پنیر سویا، پنیر نیست!)، استفاده کنم و به روشنی به عرض برسانم که این همه کوشش برای ترویج آموزش مجازی مغتنم و آموزنده است. در عین حال، مانند تُوفُو (پنیر سویا) است، با پنیر متفاوت است. پنیر سویا ممکن است در نگاه اول با پنیر هم‌شکل به نظر برسد ولی مزه و ارزش غذایی و قیمت متفاوتی از پنیر دارد.
آموزش برخط نمی‌تواند جای آموزش مدرسه‌ای را بگیرد. این آموزش نمی‌تواند سنت‌های سامانه آموزش رسمی و سلسله‌مراتب قدرت و اختیار سنتی و امر و نهی‌های هر روزه‌اش را جذب و هضم کند.
واقعیت‌های عینی تازه، درس‌های تازه، نقش‌های تازه، ارزش‌های تازه و فرصت‌های تازه به میدان آمده‌اند. اینها دست‌کم شبیه‌سازی، آزمون‌سازی، یکسان‌سازی، تک‌گویی، دعوت به اطاعت و پیروی و دنبال من بیا و... را در آموزش رسمی به چالش کشیده‌اند.
‌در متن حادثه، مهم‌ترین چالش ما به‌مثابه معلم در تعامل با سامانه صلب آموزش رسمی کدام است؟
به یاری یکدیگر بیاییم و سامانه آموزش رسمی را قانع کنیم تا فضای بیشتری در اختیار عمل و مسئولیت معلمان بگذارد و اختیار بیشتری برای تصمیم‌گیری به اجتماعات محلی آموزش و یادگیری بدهد. هم ما و هم این سامانه فربه از هَرَس نترسیم و آموزش‌هایی را که به جان تبدیل نمی‌شوند و دانش مرده را و مسئله‌هایی را که گره‌زدن بر کیسه خالی است و تازه حل هم که بشوند دردی و رنجی را کاهش نمی‌دهند، از دل و ذهن بچه‌ها و کتاب‌های درسی و محتوای آموزشی کلاس‌ها بزداییم! به نظر می‌رسد، به پویش «هرکس هر جا ایستاده است، گامی به پیش نهد»، بیشتر نیاز داریم.
چنانچه مسئولانه به این گفت‌وگوها ادامه دهیم، البته مانند بچه‌ها بی‌پرده، روشن و مستمر! نور امید به تغییر معطوف به بهسازی آموزش در درون مسئله‌های آموزش و یادگیری ما سر بر می‌آورد. رویکرد اجتماعی «تمنای یادگیری» به جای ایدئولوژی «امتناع از یادگیری» راهی به امید، به نشاط و به بازاندیشی در عمل تربیتی و بازبینی الگوهای آموزش و یادگیری می‌گشاید.
‌به نظر شما این گفت‌وگوها دقیقا حول چه محورهایی بیشتر باید شکل بگیرد؟
منطق سازماندهی موضوعات درسی و بودجه‌بندی محتوا و حجم و شیوه سازماندهی آنها به بازنگری جدی نیاز دارد. مدارس و سازوکارهای موجود را نمی‌توان در قالب‌های برخط ریخت. شرایط مجازی، واقعی است و خیالی نیست، در عین حال کیفیتی متفاوت از جهان واقعی دارد. ما برای زیستن در این جهان به چیزی بیش از ابزارها که در برخی مواقع کار با آنها را خود به خود می‌توان آموخت، نیازمندیم. این دوزیستی‌بودن (مجازی و واقعی)، به بینش، مهارت و دانش زنده و اثربخش نیاز دارد و این آگاهی‌ها و مهارت‌ها در ذات ابزار نیست، بلکه نیاز به یادگیرندگان خلاّق، محیط‌های یادگیری چندلایه و غنی، مدیرانی با انگاره‌های پیش‌رو و آموزگارانی با مهارت‌های صحنه‌پردازی یادگیری دارد.
موقعیت تازه همان‌طور که ارزش یادگیری را روشن‌تر می‌کند، ما را به «چه نکنیم؟»‌ها رهنمون می‌کند و بازاندیشی در برنامه‌های درسی و آنچه را که ارزش یادگیری دارد، بیشتر می‌کند.
همان‌طور که عرض شد شرایط موجود شبیه پنیر سویا است که همه شکل و شمایل پنیر را دارد! ولی انرژی و اثربخشی پنیر را ندارد. فرصت‌های بسیاری فراهم می‌آورد، ولی امکان شبیه‌سازی مدارس سنتی، معلمان مقتدر، برنامه درسی صُلب، محتوای غیراثربخش، روش‌های غیر دموکراتیک، تله‌های آزمون، آموزش برای سنجش، تک‌گویی و... را به ما نمی‌دهد. تعادل در روابط را ترویج می‌کند، گفت‌وشنود و تعامل اجتماعی را تسهیل می‌کند و به صد روایت فریاد می‌زند که اگر می‌خواهید «روابط تار» شما (مانند سلسله‌مراتب قدرت و اختیار عمودی) برجا بماند به «روابط پود»مان (روابط تخت و مدنی) تن در دهید و به پیامدهای آن نیز وفادار باشید.
‌آیا شما امیدوارید فرصتی برای شنیدن صدای بچه‌ها، آموزگاران و خانواده‌ها درباره این محورها فراهم آید؟
خیلی از سامانه آموزش رسمی مطمئن نیستم که بشنود. توانایی شنیدن مستلزم اندیشه در «چه نکنیم‌هاست!» در عین حال به نظر من این دسته از دوستان ما را هم به زحمت می‌اندازد و کاسه‌های چه کنم چه کنم را بیشتر بر هم خواهند کوبید. کاش این کاسه‌ها را وانهند و به هرس بیندیشند!
ولی وقتی به کودکان می‌نگریم، به نظر می‌رسد آنها فرصت یافته‌اند با صدایی رساتر زیر گوشمان نجوا کنند که «عصر حاضر عصر شنیدن» است! با پیشنهادی مشخص هم آمده‌اند: مامان، بابا، معلم، مدیر! عصر تعادل تکلیف و حقوق و اختیار است، برای جشن تکلیفی پررونق، تمهید جشنِ حق و اختیار لازم است!
‌آقای سرکار آرانی این اشاره‌ها آرمانگرایانه است! اما اینکه ما از کرونا انتظار فرصتی برای بهسازی داریم، واقع‌بینانه است؟
اشاره به جایی است. در عین حال بعضی وقت‌ها بحران به مثابه عامل تغییر عمل می‌کند! غافل نباشیم که کرونا مسئله است، پرسش‌های تازه ایجاد می‌کند، ولی جای اندیشه را نمی‌گیرد. به خاطر داشته باشیم انگاره «این نیز بگذرد»، با اندیشیدن و فهم‌پذیری مسئله و گفت‌وشنود برای حل آن یکسان نیست!
آنچه در میانه فاجعه معنای خاص دارد در شرایط عادی معنای دیگری می‌یابد. درک بافتارهای فرهنگی، مردم‌شناختی، اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و... که مسئله‌هایمان در آن جریان دارد به فهم‌‌پذیری آنها یاری می‌رساند. اگر از سرخوردگی و تغییرات بی‌امان و بدون بهبودی آموزش خسته شده‌ایم و دویدن‌هایمان به نفرین بدل شده است، پیشنهاد می‌شود توانایی مفهوم‌سازی و فهم‌‌پذیری مسئله‌هایمان را بازبینی کنیم.
‌آیا کرونا تمنای یادگیری را در ما بیدار می‌کند؟
شما را نمی‌دانم! من امیدوارم. ایران فرصتی ناب برای تغییر ایدئولوژی «امتناع از یادگیری» به رویکرد اجتماعی «تمنای یادگیری» یافته است.

نخستین کتاب از مجموعه «اندیشه‌ورزان» جلد اول کتاب «در تمنای یادگیری 1» است. این اثر که تاکنون به چاپ هفتم رسیده است، علاوه بر اینکه به‌صورت داستانی به «جلوه‌هایی از زندگی و اندیشه‌های تربیتی» سرکار آرانی می‌پردازد، شامل 10 گفت‌وگو و پنح مقاله انتقادی از مقصود فراستخواه، نعمت‌الله فاضلی، محمد عطاران، حمید علیزاده و اسدالله مرادی درباره گفت‌وگوها است. جلد دوم کتاب «در تمنای یادگیری 2» با عنوان فرعی «ضیافت آموختن»، حاصل نقدها، پرسش‌ها و واکاوی‌های سنجش‌گرایانه خوانندگان جلد اول است که در قالب گفت‌وگوهای اسدالله مرادی با محمدرضا سرکار آرانی و مشارکت فعال بیش از 60 نفر از فرهیختگان علمی و فرهنگی کشور که نام همگی آنها در شناسنامه اثر آمده، تدوین شده است. محتوای این اثر در 9 بخش و با بیش از 220 سوتیتر در حاشیه آن به نحوی سازماندهی شده است که کار مطالعه و اندیشه در پیام‌های اصلی آن را برای خوانندگان راحت‌تر می‌کند و به‌مثابه چراغی در سردر متن، آنها را به مطالعه و واکاوی پیام‌های اصلی اثر دعوت می‌کند. به‌ویژه آنکه در بخش پایانی آن از «ضیافت کرونا برای آموزش» و چالش‌های آن نیز سخن رفته است.
در این گفت‌وگو ما سعی کرده‌ایم این بخش از کتاب را بازخوانی کنیم و در چالش‌ها و چشم‌اندازهای «ضیافت کرونا برای آموزش» بازاندیشی تازه داشته باشیم. حاصل تعامل از راه دور ما با سرکار آرانی و گفت‌وگو با متن و با خودمان، گفت‌وشنود جذابی شد که می‌خوانید.

‌ با مطالعه کتاب‌های «در تمنای یادگیری 1 و 2»، ترغیب شدیم پرسش اول این گفت‌وگو را به‌شکلی مطرح کنیم که شاید بتواند سرآغاز گفت‌وگوهای بعدی ما درباره آموزش در دامگه حادثه کرونا باشد. در کتاب «در تمنای یادگیری 2»، از «ضیافت کرونا برای آموزش» هم سخن گفته‌اید. آیا می‌خواستید درس‌های ویروس عالم‌گیر کرونا را از منظر بهسازی آموزش وارسی کنید؟
-در شرایط بحرانی فعلی نمی‌توان گفت کار کرونا به کجا خواهد کشید یا به تعبیر دیگر با آموزش مدرسه ما چه خواهد کرد. درعین‌حال می‌خواستم از چند پرسش رونمایی کنم؛ مثل اینکه آیا کرونا و پیامدهای شیوع آن، تمنای یادگیری را در ما بیدار می‌کند و فرصتی برای بازاندیشی در ایدئولوژی امتناع از یادگیری که سال‌هاست بینش و رفتار ما را در خود پیچیده است، فراهم می‌آورد؟ آیا در شرایط تازه و پس از سال‌ها تغییرات پی‌در‌پی و بدون بهبودی، امیدی به تغییر معطوف به بهسازی آموزش می‌رود؟ اگر بله! چگونه؟
بنابراین با عنوان ضیافت کرونا برای آموزش سعی کردم به فراورده‌های آن، به‌ویژه از منظر بهسازی آموزش و یادگیری اشاره کنم.
‌جالب است؛ اشاره‌وار به برخی از آنها بپردازید؟
-این فراورده‌ها بیشتر شامل ایجاد همدلی، همکاری و خلاقیت در میان آموزگاران و اولیا و مردم به‌طور‌کلی هستند.
‌همدلی یعنی چه، دقیقا در میان چه کسانی و با چه هدفی؟
همدلی به این معنا که مانند هر درد مشترکی، این ویروس فرصتی فراهم آورد تا دیوارهای جدایی و رقابت در آموزش مدرسه‌ای تا حدودی کوتاه شوند و همیاری میان آموزگاران و اولیا و اندیشه در چگونگی زیست با «دیگری» در مردم به‌طور‌کلی بیشتر شود. از این منظر آموزش رسمی و غیررسمی، خانه و مدرسه، مدارس دولتی و غیردولتی و... به هم نزدیک‌تر شده‌اند. حتی زبان تهاجم به مراکز سنجش و آموزش بخش خصوصی تعدیل شده است. همه یکدیگر را به یاری طلبیده‌اند تا فرصت‌های تغییر را مغتنم بشمارند و از هم بیاموزند و اندکی از رنج این بلای طبیعی بکاهند.
در این ماجرا نقش‌های مدیر و ناظر و راهنما و ارزیاب در عمل تعدیل شدند. در فضای همدلی که ایجاد شد فرصت قدردانی از پداگوژی‌های دست‌ساز معلمان در سراسر مناطق آموزشی کشور فراهم شد و نقش معلمان، به‌ویژه آنها که پیشرو بودند، برای جامعه فهم‌پذیرتر شد.
این بلای همگانی خانواده‌ها را ترغیب کرد تا روش‌های آموزش و یادگیری، مثلا جمع و تفریق با انگشتان دستِ بابا بزرگ، یا کسر اعشاری با برش‌های کیک تولدِ مادر بزرگ را در عمل برای آموزش و یادگیری فرزندان خود به کار بگیرند. دقیقا چیزهایی که تا پیش از آن از طرف مدرسه نهی می‌شد. گفت‌وگوهای خانواده‌ها و چون و چرای بچه‌ها درباره ضرورت و کیفیت تکلیف‌های یادگیری که معلمان برای دانش‌آموزان ارائه می‌دهند نیز بیشتر شد.
توجه به سرانجام، خروجی، چرایی و کیفیت تکالیف یادگیری بچه‌ها در خانه و مدرسه بیشتر شد. صدای متین والدین زیر گوش‌های یکدیگر و معلمان نجوا کرد که «دانستن اینها به چه درد می‌خورد؟!»
نداهای خانواده‌ها آرام بود و درعین‌حال حاوی پرسش‌های عمیق و فراتر از آموزش مدرسه‌ای، تربیت، پروراندن و بارآوردن فرزندان. سامانه برنامه‌های درسی، محتوای آموزشی و جهت‌گیری‌های آن را نشانه رفته است.
‌همکاری چطور؟ می‌توانید همین پرسش را درباره فراورده و معنی ترویج همکاری در دامگه حادثه کرونا نیز پاسخ دهید؟
همکاری به معنی ترویج اثربخش‌تر تعامل خانواده با مدرسه، بخش خصوصی با بخش دولتی، مدارس و معلمان و مدیران و کودکان با هم. همچنین تعامل بیشتر میان معلمان دروس گوناگون، معلمان پایه‌ها و مقاطع تحصیلی مختلف و همکاری در ارائه و نشر تجربه‌های تدریس و یادگیری یکدیگر با سخاوتی ستودنی.
این تعامل‌های سازنده به یادگیری مستمر معلمان و والدی، و جست‌وجوی راه‌های اثربخش‌تر ارتباط مدرسه و خانه، والدین و فرزندان و... معنای تازه‌ای داد. به‌ویژه، به ترویج این انگاره که آموزش و یادگیری تنها در انحصار دیوارهای کلاس درس نیست، بلکه هر رویداد و هر مکان و فرصتی می‌تواند به صحنه‌ای برای یادگیری کودکان تبدیل شود. همه به هم یاری رساندند تا باور کنند این انگاره را که کافی است «کمی عقب بایستید!»، کودکان این فرصت‌ها را به شما به‌مثابه مربی نشان خواهند داد.
‌چالش‌ها در این حادثه به همکاری دامن زد یا به تنش‌های بین کودکان و محتوا و خانه و مدرسه و معلمان؟
این روی دیگر سکه است! چالش با محتوا و بسته‌های دانش و برنامه‌های درسی بیشتر شد. از طرفی همکاری خانه و مدرسه در راستای یافتن راه‌های بهتر برای ارتباط با کودکان و فهم معنای آنچه او انجام می‌دهد یا به آن علاقه دارد، بیشتر شد.
از طرف دیگر، همیاری برای پی‌بردن به دلایل ناتوانی‌های کودک از بیان چرایی آنچه انجام می‌دهد نیز بیشتر شد. در نتیجه، محیط‌های آموزشی به یادگیری و یادگیرنده و آنچه او انجام می‌دهد، بیش از بودجه‌بندی محتوای آموزشی و آنچه آموزگار تدریس می‌کند، توجه کردند.
‌درباره خلاقیت نیز اندکی توضیح دهید؟ منظور از خلاقیت چیست و کرونا چه کسانی را خلاق‌تر کرد؟
معلمان، در شرایط کرونا، در مقایسه با شرایط عادی، خلاقیت‌هایی از خود نشان دادند. راه‌هایی برای عبور از بحران پیدا کردند و آنها را به‌سرعت ترویج دادند. پداگوژی‌های دست‌ساز اجتماعات محلی آموزش و یادگیری، حتی در شهرها و روستاها یا برای روستاها، همه درس‌آموز است و امیدآفرین!
برای مثال مشاهدات من نشان می‌دهد که مدارس و دانشگاه‌ها به «نوشتن» و تأثیر آن در فرایند آموزش و یادگیری، توجه بیشتری نشان دادند. مهارت‌های خواندن و پردازش واژه (کلمه)ها (نویسندگی) بیشتر مورد توجه قرار گرفت و بر توانایی اجرای دکلمه (دکلماتوری) ترجیح داده شد. به این معنی که دیکته و کپی‌کردن مدام تعدیل شد و انشا و تمرین مهارت‌های بیان مقصود و درک تازه‌ای از رویدادها و نظرها و گفت‌وگوی با متن و گفت‌وگو با خود که به معنی تفکر است، مورد توجه قرار گرفت. فرصتی فراهم آمد تا یکدیگر را بهتر ببینیم و به اطرافمان نگاهی دوباره بیندازیم. به‌ویژه مشاهده و اندیشه در رشد و تحول کودکان به‌مثابه واقعه‌ای شگفت‌انگیز! در شرایط عادی بودجه‌بندی کتاب، رتبه و نمره و تدریس و محتوای برنامه‌ها ذهن‌های ما را تسخیر کرده بود؛ اما اکنون تغییر مستمر بچه‌ها و آنچه آنها می‌خواهند یا می‌اندیشند، می‌توانند یا نمی‌توانند بهتر دیده می‌شود و موضوع گفت‌وگوهای خانه و مدرسه قرار گرفته است.
‌درباره ضرورت غربالگری برنامه‌های آموزشی و محتوای کتاب‌های درسی نظر شما چیست؟ امیدی دارید این شرایط به بهسازی آن یاری برساند؟
گفت‌وگو درباره ضرورت غربالگری برنامه‌های آموزشی و محتوای درسی رونق گرفته است. چرایی و تشکیک در تأثیر این‌همه محتوای آموزشی، پرسش رایجی شده است. نیاز به هَرَسِ نصیحت‌های تکراری و بحث‌های کلامی در کتاب‌های درسی و توجه بیشتر به اینکه کتاب درسی اثربخش چه ویژگی‌هایی دارد، فهم‌پذیرتر شده است. فرصتی شد تا کتاب‌های درسی بین والدین و احیانا خواهرها و برادرها بچرخد و با دقت بیشتری محتوای آن خوانده و وارسی شود. خانواده‌ها متوجه شدند که کتاب‌های درسی نیاز بیشتری به پیام‌هایی دارند که زبان و حس و فهم مشترک بین نسلی را پوشش می‌دهد و رونق می‌بخشد و در نتیجه همه ما را به هم پیوند می‌دهد. تصمیم کبری، حسنک کجایی و... را که به خاطر دارید! در این بحران معلمان بیشتر دیده شدند. در عین حال ضرورت تغییر روش‌های تدریس و پالایش برنامه‌های درسی موضوع گفت‌وگوهای بین فردی و اجتماعی در مدارس و اجتماعات معلمی و سامانه آموزش رسمی شد. به معلمانِ ارشد بیشتر توجه شد و معلمان بیشتری، بیش از پیش به یادگیری و خودنوسازی به‌ویژه در ارتباط با روش‌های تدریس در دامگه این حادثه، ترغیب شدند.
‌اینها که فرمودید درست! اما انگاره‌های خانواده‌ها درباره فرزندان و آموزش و یادگیری به‌مثابه امر فرهنگی چطور؟
پرسش ظریف و عمیقی است. با یک مثال از تجربه روزمره خانواده به آن می‌پردازم. تا دیروز وقتی کودکی را با عصا در رهگذر می‌دیدیم، به فرزندان سالم خود نگاهی دوباره می‌کردیم و زیر لب می‌گفتیم: چه حیف، بیچاره این طفلک، چه عذابی می‌کشه، آخِی، بیچاره چه رنجی می‌بره و...!
حالا اما به تدریج می‌آموزیم که وقتی به صحنه مشابهی در گذرگاه روزانه برمی‌خوریم، چشم در چشم کودکان خود با صدایی رسا بگوییم: چه بااراده، خودش را چه خوب مدیریت می‌کند، وای این‌همه توانایی شگفت‌انگیز است، این‌همه انگیزه و انرژی عالی است!
اتفاقا چند وقت پیش با همین صحنه کودک عصایی روبه‌رو شدم، قبلا هم جایی خوانده بودم. مادری را هم دیدم که با دیدن این صحنه رو به بچه‌هایش کرد و گفت: بچه‌ها! ببینید! این کودک فقط یک پا دارد اما با دو عصا چه خوب راه می‌رود و چه خندان هم هست! چشمانش برق می‌زند! آن پسرک هم انگار حرف این مادر را شنید؛ نگاهی کرد و تندتر به راهش ادامه داد. تندتر هم رفت. رفت! جایی فراسوی مهر‌طلبی!
بعضی وقت‌ها در دامگه حادثه بودن، توانایی‌های ویژه‌ای را پرورش می‌دهد و از آن جمله توانایی شستن چشم‌ها و جور دیگر دیدن است و فراتر از آن خود را در آینه دیگری دیدن!
‌جناب دکتر! برویم سراغ چالش‌ها! مهم‌ترین چالش‌هایی که کرونا برای آموزش مدرسه‌ای به همراه دارد چه چیزهایی هستند؟ به عبارت دیگر از منظر بهسازی آموزش، کرونا چه چیزهایی را در لایه‌های پنهان آموزش مدرسه‌ای به آفتاب افکند؟
به نظر من و البته از منظر بهسازی آموزش، چند چیز مانند کیفیت دانش معلمی، مهارت‌های ارتباط بین‌فردی و معرفت، بیش از هر چیز خودنمایی می‌کند.
‌لطفا بیشتر توضیح می‌دهید؟
بله حتما! نخستین آنها یعنی کیفیت دانش معلمی است. با آمدن کرونا دانشِ آموزش یا پداگوژی (علم و هنر آموزش و یادگیری) از پرده مدرسه و کلاس‌های درس بیرون افتاد. حالا تدریس معلم در فضای مجازی، که مثل فضای شیشه‌ای بدون دیوار و پرده است، صورت می‌گیرد.
برای مثال اتفاقی که می‌افتد این است که بزرگسالان خودشان جمع و تفریق و کسر اعشار را بلدند ولی نشسته‌اند تا ببینند معلم چگونه به کودکان آموزش می‌دهد و کودکان چگونه یاد می‌گیرند. توانایی تدریس جمع و تفریق به کودکان مهارتی است که همه نمی‌دانند.
مهارت‌های ارتباط بین‌فردی و اجتماعی نیز از پرده برون افتاد. معلوم شد چه چیزهای مهمی ارزش یادگرفتن دارند و ما تمرین کافی برای یادگرفتن آنها نکرده‌ایم و ناتوان در راه مانده‌ایم. شاید اینکه تدریس، سخنرانی نیست را می‌دانستیم، ولی تا به حال در فضای شیشه‌ای صحبت نکرده بودیم یا به صحنه‌پردازی یادگیری نپرداخته بودیم.
کیفیت و آداب گفتن و شنیدن هم از پرده برون افتاد. شرایط بحرانی است وگرنه درباره آن قضاوت‌های بسیاری به جریان می‌افتاد. همه با هم و به بزرگواری کتمان کردند، در عین حال به صد روایت اندیشیدند و احتمالا متوجه شدند که بیان مقصود کار دشواری است.
به ویژگی‌های زبان معلمان و زبان کودکان بیشتر توجه شد، والدین و مربیان متوجه شدند به زبان تازه و گوش‌های شنواتری نیاز دارند؛ زبانی که در شرایط اقتدار و سنت‌های رسمی آموزشِ مدرسه‌ای به کار می‌رفت، در فضای تازه، راهی به رهایی نمی‌برد و سراسر تنش‌آفرین است.
بحران بیش از آنچه تصورش را می‌کردیم نهان‌ها را آشکار کرد. نهادهای خانواده، مدرسه، ستادهای فرمانده آموزش مدرسه‌ای و مدیریت‌های آموزشی را بیشتر از افرادی که در آنها کار می‌کنند به چالش کشید. به روشنی به ما فهماند که درست سخن‌گفتن و سخنِ درست گفتن، کار سختی است.
اینکه می‌گویم بیش از فرد نهادها دچار چالش شدند، منظورم این است که ما با درکی واقع‌بینانه از شرایط دشوار، خیلی به روی خود نیاوردیم. هنر کتمان به یاری‌مان آمد تا بیش از این ارتباط بین‌فردی به چالش کشیده نشود، ولی نهادها بیش از پیش به چالش کشیده شدند و ناتوانی آنها به آفتاب افتاد.
‌منظور شما این است که این شرایط بحرانی اجازه نداد این پا و آن پا کنیم و خود را در همهمه صداها و نداها مانند روزهای عادی مدرسه پنهان‌ کنیم؟
دقیقا! برای مثال سال‌ها به شعارهای روی دیوارهای مدرسه دل خوش کرده بودیم که لابد پرورش همین کاری است که هر روز در صبحگاه انجام می‌دهیم. دقیقا مثل گل‌های خشک‌کرده یا پلاستیکی تزئینی که در جای جای خانه و اتاق جلسات و میز کاری مدیران و... می‌گذاریم! کرونا به ما گفت دیگر به آن شعارها دل خوش نکنیم. حتی ما را از دیدن دیوارها نیز محروم کرد!
در فضای مجازی، البته بعضی وقت‌ها والدین از نحوه سخن‌گفتن معلمان انگشت به دهان می‌شوند و وقتی دیگر هم معلمان از طرز برخورد اولیا با فرزندان یا خودشان سر در گریبان می‌برند. کودکان اما در میانه بی‌مهارتی ارتباط بین‌فردی و اجتماعی بزرگسالان، هاج و واج به شیوه بیان مقصود این دو مربی خود، در خانه و مدرسه، نگاه می‌کنند!... نگاه‌کردنی! این چالشی است عمیق.
‌آقای سرکار آرانی کرونا با این بسته‌های معرفتی که در آموزش مدرسه‌ای دست به دست می‌شوند، چه کار کرد؟ یا بهتر است بگوییم ما با آنها چه کار کنیم؟
بسته‌های معرفت! حکایت چالش‌برانگیز و درازدامنی دارد. کرونا بسته‌های دانشی را که قبلا دست به دست می‌شد، به چالش کشید. بحران همه را اندکی هوشیار کرد تا ببینند دارند چه می‌آموزند و چه به یادها می‌سپارند؛ و آیا این‌ها دانش زنده است یا مرده! برای نمره است یا برای زندگی‌کردن؟ شوقی بر می‌انگیزد یا آرامش را ویران می‌کند.
مهم‌تر از آن، به ما این ندا را داد که روزگار ارزشیابی از دانسته‌ها سپری شده است! امروز دیگر توانایی عمل و به‌کارگیری دانسته‌هاست که محور ارزیابی قرار می‌گیرد.
فرزندانمان در خانه و مدرسه فرصت کردند با صدای بلندتری پرسش‌های هر روزه خود را مطرح کنند: با حفظ و دانستن این مطالب چه کار می‌توان انجام داد؟ اثربخشی این دانسته‌ها چیست؟ این بسته‌های معرفت چه نسبتی با زیست اجتماعی، اقتصادی و این جهانی ما دارد؟ با رشد طبیعی ما چه هماهنگی دارد؟ اصلا برای چه عهد و سرزمینی مناسب است؟ به روش هم که می‌رسیدیم صدای بچه بلند بود، مامان! ما به کتابخانه بیشتر نیاز داریم یا به آزمایشگاه؟ و چرا هیچ‌کدام را نداریم و همین‌طور کلام است که یک‌ریز و یک‌طرفه می‌بارد!
این پرسش‌ها همه را درمانده کرده است. این روزها خانواده‌ها و معلمان، بیشتر درباره درماندگی خود در این زمینه با مشاوران و روان‌شناسان به گفت‌وگو می‌نشینند تا صرفا مسائل رفتاری بچه‌ها! به‌ویژه از وقتی که پی برده‌اند که بچه‌ها با حفظ‌کردن محتوای کتاب‌های درسی، توانایی کافی انجام عمل زیادی اعم از بینشی، اندیشه‌ای و مهارتی را ندارند.
‌ محصول نهایی حاصل از انتقال این بسته‌های دانش، بعضا مرده نیز حکایت غم‌انگیزی دارد! نظر شما چیست؟
دقیقا! محصول نهایی آموزش مدرسه نیز به زیر تیغ نقد رفت. حالا دیگر قابل مشاهده‌تر است که بچه‌ها همان‌قدر که با چند سال زبان خارجی خواندن نمی‌توانند با آن سخن بگویند، از نظر فهم ریاضی، درک علمی، مهارت بیان مقصود، خواندن و نوشتن و... هم توانایی بهتری از آموزش زبان خارجی ندارند. تنها تفاوت این بوده که درس‌های دیگر چون به زبان فارسی و در بافتار فرهنگی ملی تدریس می‌شدند از بررسی و سنجش‌گری ژرف پنهان مانده بودند.
تازه متوجه شدیم که چرا فقط آموزشِ زبان خارجی زیر تیغ نقد بود اما کیفیت و خروجی آموزش سایر موضوعات درسی از نقد در امان مانده بود؛ زیرا سایر موضوعات درسی به زبان ملی و در بستر بافتار و زیست فرهنگی و اجتماعی هر روزه در جریان بودند. کیفیت محصول نهایی آنها، حاصل تعامل همه اجزای فرهنگی و اجتماعی و مشارکت خانواده و همه مظاهر زیست فرهنگی و اجتماعی و نهادها است. ولی آموزش مدرسه‌ای همه آنچه را که از موفقیت و فرصت بیرون از مدرسه نیز اتفاق می‌افتاد، به حساب خود می‌گذاشت.
حالا کیفیت محصول نهایی آموزش مدرسه سنجه‌پذیرتر و مسائل پیرامون آن برای خانواده و جامعه فهم‌پذیرتر شده است. فهم‌پذیر‌ترشدن این پرسش قابل توجه است.
‌رابطه اولیا و مدرسه و معلمان نیز به هم ریخت! شما صحنه را چگونه می‌بینید؟
از جهتی بله! این روزها معلم و مدیر و اولیا نیز آنچه را که در دل داشتند به راحتی بروز می‌دهند و بعضا در همراهی با کودکان درنگ نمی‌کنند و آنها را به آینده‌های مبهم و کسب‌وکارهای نادیده «حوالت تاریخی» نمی‌دهند. با صدای رساتری درباره کیفیت دانستنی‌ها پرسش می‌کنند، دانسته‌هایی که بعضا راهی به بصیرت نمی‌گشایند، جسارت عملی به همراه ندارند و سرنوشت محتوم فراموشی در انتظار آنهاست و شوقی برای یادگیری برنمی‌انگیزند.
بحران کرونا فرصت بیشتری فراهم آورد تا خانواده‌ها به فرزندانشان بیشتر نگاه کنند و آنها را بهتر ببینند. در این شرایط بچه‌ها نیز هشیارتر از همیشه فرصت را مغتنم شمردند و گاهی زیر گوش والدین و معلمان خود نجوا کردند که عزیزان، ما همه قرن بیست‌ویکمی هستیم و شما قرن بیستمی! برنامه‌های درسی شما یک قرن عقب‌تر و محتوای درس‌ها و پیام‌های کلامی و نصیحت‌هایش قرن‌ها عقب‌ترند! فکری به حال خود بکنید. ما راه خود را خواهیم یافت، چون دیگر کسی جسارت گرفتن موبایلِ برخط را از دست ما ندارد!
خاطرتان هست، تا دیروز گاهی که مامان خسته می‌شد با ناامیدی می‌گفت:
مامان: عزیزم، موبایل و کامپیوتر رو رها کن، برو درست رو بخوان!
حالا اما با التماس بیشتری می‌گوید:
مامان: بازی بسه! برو اون اپلیکشین رو باز کن و تمرین‌ها رو حل کن! عزیزم یه وٌیس بذار برای معلمت بدونه چقدر درس‌خونی!
فرزند: مامان این کارها هم که می‌کنم جزء درسه؟
مامان: عالیه! یه کم منظورت رو توضیح می‌دی؟
فرزند: مامان، حالا من بگم، شما که متوجه نمی‌شی که من کجام و چیکار دارم می‌کنم!
و فریاد مامان بلند می‌شود که:
مامان: آه! ‌ای خدا، ‌ای فلک، ‌ای طبیعت! به داد ما برس!
‌در ابتدای کتاب در تمنای یادگیری2 با عنوان فرعی ضیافت آموختن، از چه نکنیم‌ها شروع کرده‌اید. آیا این رویکرد شما به مثابه پادزهرِ کاسه «چه کنم چه کنم» این روزهای ماست؟
مشاهده و برداشت شما دقیق است. این یک راهبرد رهبری آموزشی اثربخش هم هست. این روزها «پرسش چه نکنیم؟»، نیز جان گرفته است و به جای کاسه‌های «چه کنم چه کنمِ» دیروز نشسته است. تا دیروز در مدرسه، موبایل‌های بچه‌ها را ضبط می‌کردیم، حالا پویش رساندن موبایل به همه و برخطکردن آنها را به راه انداخته‌ایم. اکنون دیگر «هیچ بچه‌ای بدون موبایل و امکان دسترسی به اینترنت نباشد!» پیامی است آشنا. شگفت‌انگیز نیست؟! هست به شرط اینکه سیاست‌ها و محتوا و برنامه‌ها و روند‌ها و رویه‌ها نیز بازبینی و بازاندیشی شوند.
‌ حس خودتان را هم درباره آموزش مجازی بگویید!
اجازه بدهید از استعاره‌ای که در مقاله‌ای که آقای بهلولی از یانگ ژائو ترجمه و منتشر کردند (پنیر سویا، پنیر نیست!)، استفاده کنم و به روشنی به عرض برسانم که این همه کوشش برای ترویج آموزش مجازی مغتنم و آموزنده است. در عین حال، مانند تُوفُو (پنیر سویا) است، با پنیر متفاوت است. پنیر سویا ممکن است در نگاه اول با پنیر هم‌شکل به نظر برسد ولی مزه و ارزش غذایی و قیمت متفاوتی از پنیر دارد.
آموزش برخط نمی‌تواند جای آموزش مدرسه‌ای را بگیرد. این آموزش نمی‌تواند سنت‌های سامانه آموزش رسمی و سلسله‌مراتب قدرت و اختیار سنتی و امر و نهی‌های هر روزه‌اش را جذب و هضم کند.
واقعیت‌های عینی تازه، درس‌های تازه، نقش‌های تازه، ارزش‌های تازه و فرصت‌های تازه به میدان آمده‌اند. اینها دست‌کم شبیه‌سازی، آزمون‌سازی، یکسان‌سازی، تک‌گویی، دعوت به اطاعت و پیروی و دنبال من بیا و... را در آموزش رسمی به چالش کشیده‌اند.
‌در متن حادثه، مهم‌ترین چالش ما به‌مثابه معلم در تعامل با سامانه صلب آموزش رسمی کدام است؟
به یاری یکدیگر بیاییم و سامانه آموزش رسمی را قانع کنیم تا فضای بیشتری در اختیار عمل و مسئولیت معلمان بگذارد و اختیار بیشتری برای تصمیم‌گیری به اجتماعات محلی آموزش و یادگیری بدهد. هم ما و هم این سامانه فربه از هَرَس نترسیم و آموزش‌هایی را که به جان تبدیل نمی‌شوند و دانش مرده را و مسئله‌هایی را که گره‌زدن بر کیسه خالی است و تازه حل هم که بشوند دردی و رنجی را کاهش نمی‌دهند، از دل و ذهن بچه‌ها و کتاب‌های درسی و محتوای آموزشی کلاس‌ها بزداییم! به نظر می‌رسد، به پویش «هرکس هر جا ایستاده است، گامی به پیش نهد»، بیشتر نیاز داریم.
چنانچه مسئولانه به این گفت‌وگوها ادامه دهیم، البته مانند بچه‌ها بی‌پرده، روشن و مستمر! نور امید به تغییر معطوف به بهسازی آموزش در درون مسئله‌های آموزش و یادگیری ما سر بر می‌آورد. رویکرد اجتماعی «تمنای یادگیری» به جای ایدئولوژی «امتناع از یادگیری» راهی به امید، به نشاط و به بازاندیشی در عمل تربیتی و بازبینی الگوهای آموزش و یادگیری می‌گشاید.
‌به نظر شما این گفت‌وگوها دقیقا حول چه محورهایی بیشتر باید شکل بگیرد؟
منطق سازماندهی موضوعات درسی و بودجه‌بندی محتوا و حجم و شیوه سازماندهی آنها به بازنگری جدی نیاز دارد. مدارس و سازوکارهای موجود را نمی‌توان در قالب‌های برخط ریخت. شرایط مجازی، واقعی است و خیالی نیست، در عین حال کیفیتی متفاوت از جهان واقعی دارد. ما برای زیستن در این جهان به چیزی بیش از ابزارها که در برخی مواقع کار با آنها را خود به خود می‌توان آموخت، نیازمندیم. این دوزیستی‌بودن (مجازی و واقعی)، به بینش، مهارت و دانش زنده و اثربخش نیاز دارد و این آگاهی‌ها و مهارت‌ها در ذات ابزار نیست، بلکه نیاز به یادگیرندگان خلاّق، محیط‌های یادگیری چندلایه و غنی، مدیرانی با انگاره‌های پیش‌رو و آموزگارانی با مهارت‌های صحنه‌پردازی یادگیری دارد.
موقعیت تازه همان‌طور که ارزش یادگیری را روشن‌تر می‌کند، ما را به «چه نکنیم؟»‌ها رهنمون می‌کند و بازاندیشی در برنامه‌های درسی و آنچه را که ارزش یادگیری دارد، بیشتر می‌کند.
همان‌طور که عرض شد شرایط موجود شبیه پنیر سویا است که همه شکل و شمایل پنیر را دارد! ولی انرژی و اثربخشی پنیر را ندارد. فرصت‌های بسیاری فراهم می‌آورد، ولی امکان شبیه‌سازی مدارس سنتی، معلمان مقتدر، برنامه درسی صُلب، محتوای غیراثربخش، روش‌های غیر دموکراتیک، تله‌های آزمون، آموزش برای سنجش، تک‌گویی و... را به ما نمی‌دهد. تعادل در روابط را ترویج می‌کند، گفت‌وشنود و تعامل اجتماعی را تسهیل می‌کند و به صد روایت فریاد می‌زند که اگر می‌خواهید «روابط تار» شما (مانند سلسله‌مراتب قدرت و اختیار عمودی) برجا بماند به «روابط پود»مان (روابط تخت و مدنی) تن در دهید و به پیامدهای آن نیز وفادار باشید.
‌آیا شما امیدوارید فرصتی برای شنیدن صدای بچه‌ها، آموزگاران و خانواده‌ها درباره این محورها فراهم آید؟
خیلی از سامانه آموزش رسمی مطمئن نیستم که بشنود. توانایی شنیدن مستلزم اندیشه در «چه نکنیم‌هاست!» در عین حال به نظر من این دسته از دوستان ما را هم به زحمت می‌اندازد و کاسه‌های چه کنم چه کنم را بیشتر بر هم خواهند کوبید. کاش این کاسه‌ها را وانهند و به هرس بیندیشند!
ولی وقتی به کودکان می‌نگریم، به نظر می‌رسد آنها فرصت یافته‌اند با صدایی رساتر زیر گوشمان نجوا کنند که «عصر حاضر عصر شنیدن» است! با پیشنهادی مشخص هم آمده‌اند: مامان، بابا، معلم، مدیر! عصر تعادل تکلیف و حقوق و اختیار است، برای جشن تکلیفی پررونق، تمهید جشنِ حق و اختیار لازم است!
‌آقای سرکار آرانی این اشاره‌ها آرمانگرایانه است! اما اینکه ما از کرونا انتظار فرصتی برای بهسازی داریم، واقع‌بینانه است؟
اشاره به جایی است. در عین حال بعضی وقت‌ها بحران به مثابه عامل تغییر عمل می‌کند! غافل نباشیم که کرونا مسئله است، پرسش‌های تازه ایجاد می‌کند، ولی جای اندیشه را نمی‌گیرد. به خاطر داشته باشیم انگاره «این نیز بگذرد»، با اندیشیدن و فهم‌پذیری مسئله و گفت‌وشنود برای حل آن یکسان نیست!
آنچه در میانه فاجعه معنای خاص دارد در شرایط عادی معنای دیگری می‌یابد. درک بافتارهای فرهنگی، مردم‌شناختی، اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و... که مسئله‌هایمان در آن جریان دارد به فهم‌‌پذیری آنها یاری می‌رساند. اگر از سرخوردگی و تغییرات بی‌امان و بدون بهبودی آموزش خسته شده‌ایم و دویدن‌هایمان به نفرین بدل شده است، پیشنهاد می‌شود توانایی مفهوم‌سازی و فهم‌‌پذیری مسئله‌هایمان را بازبینی کنیم.
‌آیا کرونا تمنای یادگیری را در ما بیدار می‌کند؟
شما را نمی‌دانم! من امیدوارم. ایران فرصتی ناب برای تغییر ایدئولوژی «امتناع از یادگیری» به رویکرد اجتماعی «تمنای یادگیری» یافته است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها