هفتمین گفتوگوی مکتوب دبیرکل مؤتلفه و مدیرمسئول روزنامه «شرق»
معماهای تاریخی
مهدی رحمانیان و اسدالله بادامچیان گفتوگوهای مکتوب خود را به واکاوی دقیقتری از تاریخ سیاسی سالهای اخیر رساندهاند. هرچند هنوز به شکل کاملتری این بررسی انجام نشده است، اما در همین حد نگاه به برخی از اتفاقها و عملکردها در سالهای گذشته میتواند در تشخیص و واکاوی رفتارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و همچنین شناخت پایگاه فکری جریانهای سیاسی در تحلیل این وقایع کمک شایانی باشد.


مهدی رحمانیان و اسدالله بادامچیان گفتوگوهای مکتوب خود را به واکاوی دقیقتری از تاریخ سیاسی سالهای اخیر رساندهاند. هرچند هنوز به شکل کاملتری این بررسی انجام نشده است، اما در همین حد نگاه به برخی از اتفاقها و عملکردها در سالهای گذشته میتواند در تشخیص و واکاوی رفتارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و همچنین شناخت پایگاه فکری جریانهای سیاسی در تحلیل این وقایع کمک شایانی باشد. فعالان سیاسی از طیفهای مختلف هرکدام به نوعی تاریخ سیاسی را ارزیابی میکنند که بیشک این نوع از تعقلورزی یا برخورد فکری با وقایع تاریخی (چه وقایع دورتر و چه وقایع نزدیکتر تاریخی) در شکلگیری شرایط فعلی هم بیتأثیر نخواهد بود. برای همین پیشنهاد میدهیم برای شناخت الگوهای فکری-سیاسی، این گفتوگوی دوستانه و البته منتقدانه مدیرمسئول «شرق» و دبیرکل مؤتلفه را بخوانید و از سوی دیگر از یاد نبریم که هرکدام از ما شهروندان باید برای بسط گفتوگو و شناخت ارزشهای آن بیشتر تلاش کنیم. «شرق» آماده است تا از همه امکانات خود برای تسهیل گفتوگو استفاده کند.
جناب آقای رحمانیان، مدیرمسئول محترم روزنامه شرق
سلامعلیکم؛ پاسخ شما را به نامهام تاریخ 24/2/1402 دریافت کردم. تشکر دارم. نوشتهاید به ادامه گفتوگو تمایل دارید من هم تمایل دارم. سعی کنیم این گفتوگوها سازنده باشد تا اگر در تاریخ سپهر سیاسی کشور مورد بررسی قرار گرفت نمونهای از گفتوگوهای سیاسی متمایز به شمار آید. علت نامهنویسی من به جنابعالی انجام وظیفه شرعی و انسانی و اخلاقی در خیرخواهی برای کسانی که ایرانی و مسلمان و در سپهر سیاست در ایران فعالیت دارند، بوده و هست. در نامه 7/8/1401 خودم بهطور اجمال نیت و خواسته خودم را برای شما نوشتهام، تکرار نمیکنم کپی آن نامه را ضمیمه میفرستم. در نامهنگاریهای بعدی هم پاسخ برخی سؤالهای شما را دادهام در پی واردکردن اتهام به شما و دیگران نبوده و نیستم زیرا فایدهای برای متهمکردنها نمییابم همانطوری که اتهاماتی که در نامههای حضرتعالی یا اصلاحطلبان مطرح شده و پاسخ آنها را ارائه کردهام، فایدهای متصور نیست. بهطور مثال در نامه شما در 14/2/1402 نوشتهاید اتهاماتی در دو صفحه اولیه نامه 26/1/1402 من علیه افرادی وارد کردهام که «شرق» نه مدافع و نه وکیل آنان است در حالی که در سالنامه عصر حرکت که منتشر کردهاید از این افراد دفاع و تجلیل کردهاید. مانند قوامالسلطنه. من در نامه 22/1/1402 در صفحه اول نظرم را درباره قوامالسلطنه نوشتهام. نوشتهام شما نمیتوانید خائنانی مثل قوامالسلطنه را تطهیر کنید که خودم در سیام تیر 1331، قتلعام مردم به دستور او در چهارراه سرچشمه که خانه پدری من آنجا بود مشاهده کردهام و تاریخ هم این قتلعام خائنانه را برای براندازی نهضت ملی نفت به نفع انگلستان و غارتگران غربی نفت ایران ثبت کرده است. پس من اتهام نزدهام واقعیت اعمال را نوشتهام. شما نوشتهاید که درباره قوام و ابوالحسن ابتهاج و سعید نفیسی یا صادق هدایت یا کیانوری یا ایرج اسکندری تودهای یا یحیی عدل یا احمد کسروی یا ابراهیم پورداود بین مورخان و صاحبنظر اختلاف است پس بنده هم میتوانم نظرم را صریح و شفاف بگویم و گفتهام. اظهارنظر حق هر انسانی است ربطی به اتهام و متهم و دادگاه و قضاوت و صدور حکم ندارد. آزادی بیان هم مورد تأیید همگان است. ابوالحسن ابتهاج از عناصر ایرانی مجری منافع آمریکا در ایران است، مدارک و اسناد هم همین واقعیت را نشان میدهند. شما در سالنامه عصر حرکت از او تعریف کردهاید یا سعید نفیسی که نوشتههای تحریفی و در خط تهاجم فرهنگی غرب او، موجود است و انکارکردنی نیست و از عناصر درباری، دربار آلوده به خیانت و فساد و فحشا پهلوی است. یا کیانوری مسئول حزب توده وابسته به شوروی با پرونده بسیار سیاه این حزب و امثال کیانوری و از دکتر یا پروفسور یحیی عدل که رئیس حزب مردم که فرمایش محمدرضا پهلوی بود و همدست اسدالله علم نوکر جاننثار و وابسته به انگلستان نام بردهاید یا تقیزاده فراماسونر که فضاحت او در قرارداد نفتی 1933 رضاخان و جمله مشهورش کتمانکردنی نیست که گفته اگر ایران بخواهد متمدن شود باید از سر تا ناخن فرنگی شود، با نگاه مساعد نام بردهاید. یا احمد کسروی ضد اسلام و عامل سوزاندن کتب دینی ازجمله مفاتیح را به عنوان چهره سیاسی و فرهنگی معتبر یاد میکنید. نوشتهام اگر شما واقعیتهای این چهرهها را بیان میکردید و نظرتان را صریح مینوشتید اشکالی نداشت اما طرح آنها به عنوان رجال سیاسی معتبر، تحریف واقعیت تاریخی است و این نظر من است شما قبول ندارید. پاسخ مستدل و مستند بدهید تا من نظرم را تغییر دهم اما همینطوری بنویسید که من طرح اتهامات کردهام پذیرفتنی نیست؛ زیرا خیانت قوام در سیام تیر که اتهام نیست واقعیت است. من نظرم را درباره جریان روشنفکری وارداتی غربی از دوران فتحعلیشاه قاجار نوشتهام و کتابی هم به عنوان «روشنفکری و روشناندیشی در ایران» چاپ کردهام و عملکرد روشنفکری انتکلتوئل و غربزدههای مدعی روشنفکری را از نظر خودم با ذکر دلایل نوشتهام. شما هم نظرتان را بنویسید و این جریان غربمحور و وارداتی را از نظر خودتان تعریف کنید. اگر مطلبی را من بدون پایه منطقی و مستند نوشتهام توضیح دهید تصحیح کنم، اما اگر دیدید مطالب من درباره جریان روشنفکری مطرح در ایران در دوران قاجار و پهلوی و حتی پس از تشکیل نظام اسلامی در ایران که نظام نه شرقی و نه غربی است صحیح و حق است، این اظهارنظرتان را تغییر دهید. اگر نخواستید تغییر دهید لااقل نفرمایید که من بدون پایه و منطق و غیرمستند سخن گفتهام که اینطوری این اتهام است. همچنین شما به جای پاسخ، به یک تهاجم اقدام کردهاید و نوشتهاید: «بر اساس همین اتهامات از جایگاه یک قاضی حکم قطعی صادر کردهاید. در حالی که عیان نیست این جایگاه قاضی و مدعیالعمومبودن را چه کسی به جنابعالی داده است؟». من بیاطلاع از حقوق و مسائل قضائی نیستم، اما اظهارنظر و نظرات سیاسی و فرهنگی غیر از محاکمه و دادگاه و طرح اتهامات و رسیدگی قضائی است. شما هم این را میدانید و طرح مسائل بالا خود اتهام است یعنی حکم کردهاید که مطالب من اتهام و اتهامات است و اتهام اینکه من در جایگاه قاضی مدعیالعموم قرار گرفتهام نیز اتهام و صدور حکم است. شما میدانید در مقام قاضی قرارگرفتن باید به دعوت طرفین به محکمه قضائی رسمی یا غیررسمی یعنی در یک نشست صورت بگیرد اما در میز مناظره و مباحثه و نامهنگاری اظهارنظر قطعی هر طرف را واردکردن اتهام نمیدانند. من نظرم را که بر اساس تحقیقات تاریخی و مطالعات گسترده و دارای مستندات کافی درباره جریان روشنفکری وارداتی در ایران است بیان کردهام. شما هم به جای برخورد اتهامی و بدون استدلال نظر خودتان را درباره این جریان بنویسید. اگر نظر شما مستند و مطابق حقایق تاریخی و حق بود قطعا من خواهم پذیرفت و از شما هم تقدیر خواهم کرد، اما شما نمیتوانید این جریان غربی ولو ملیگرایی غربزاده در آن را حتی توجیه کنید چه برسد به اینکه بتوانید خیانتهای ملکم خان، آدمیتها، فتحعلی آخوندزادهها، حیدر عمواوقلیها و عناصری چون کسروی و صادق هدایت و نفیسی و شجاعالدین شفا و علیاصغر حکمت و امثال آنها را نادیده بگیرید. واژه روشنفکری مثل واژه استعمار و اصلاحات که در اساس کلمات خوبی هستند در بهکارگیری جریان وارداتی سلطه غربی که خود را منورالفکر و روشنفکر نامیده مفهوم اصطلاحی دیگری یافته که منطبق بر عناصر روشنفکری غربزده نیست؛ لذا من واژه روشناندیشی را برای دارندگان اندیشه و فکر روشن به کار میبرم که نه شرقی نه غربی نه شرقزده نه غربزده است. حالا اجازه دهید در میان بحث جدی یک شوخی داشته باشم. نوشتهاید: «اینجانب با نادیده انگاشتن این جایگاه فرضی مایلم به گفتوگو ادامه دهم». اگر این جایگاه فرضی است که دیگر نیازی به زحمت شما برای نادیدهگرفتن آن نیست. شما چرا این جایگاه فرضی را جدی گرفتهاید. البته من از آغاز این نامهنگاری و مرحوم عسگراولادی در آن نامهنگاریها سخن از جایگاه قاضی و قضا و محکومیت نداشته و نداریم و در استمرار گفتوگو همین شیوه گفتوگو و بیان نظرات را در نظر داشته و دارم.
شما در پی اظهارنظر بنده درباره دولت اعتدالی پرسیدهاید که این کدام دولت است؟ معلوم است که این اصطلاح در دوران دولت آقای دکتر روحانی مطرح شد و در مطبوعات و سخنرانیها و... فراوان به کار رفته است. مقصود بنده هم همین جریان در دولت آقای روحانی است که اصلاحطلب دوم خردادی نیست ولی به هر حال حتی اگر شخص رئیسجمهور قبلی اصلاحطلب نباشد دولت او و عناصر در دولت او اصلاحطلب و مشهورند. مگر شما مستندا بفرمایید که آنها اصلاحطلب نبودهاند. که عنوان اعتدالی یا افراطی یا غیرافراطی بر آنها اضافه شود. این هم نظر شماست. البته اگر دولت آقای روحانی نظر دارد که اصلاحطلب اعتدالی نیست من دیگر این اصطلاح را به کار نخواهم برد. و بفرمایند یا شما بگویید که آن دولت که اصولگرا نبوده چه عنوانی داشته است؟ نوشتهاید: «شما معتقدید که جریان سیاسی را به نام ابداعی دیگر باید خواند یا حاشیهسازی و غبارآلودهکردن فضای سیاسی و مخدوش ساختن حقیقت و...» اینها هم اتهام است و از طرفی این واژهها فضای گفتوگو و نامهنگاری ما را از و دارای فاصله با اخلاق مباحثه میسازد و به نظرم شما هم این نکته را قبول دارید. من که جریان روشنفکری وارداتی را با همین عنوان به کار بردهام، حالا شما بفرمایید با چه لفظ ابداعی دیگری نظری را درباره این جریان بگویم؟ حال به قول شما به اصل موضوع بپردازیم. من عملکرد جریان وارداتی در دولتهای خاتمی و موسوی و روحانی و مجلسهای سوم و ششم را کارنامه سیاه نامیدهام. شما آن را به کارنامه 24ساله از عمر 44ساله جمهوری اسلامی ایران تعمیم دادهاید. در حالی که در نامه خودم به نقاط مثبت همه دولتها ازجمله خاتمی اشاره کردهام. فرق است بین عملکرد وابستگان به جریان اصلاحطلبی روشنفکری وارداتی با عملکرد دولتها در نظام جمهوری اسلامی از دولت موقت آقای بازرگان تا دولتهای بالا. و من کارنامه سیاه آن جریان را گفتهام نه دولتها را. بارها گفتهام که اگر امروز ایران اسلامی به این اقتدار و استقلال و رشد علمی و سیاسی و فرهنگی رسیده است (علیرغم همه تحریمها و فشارهای استکبار جهانی) همه آنها که در این دوران حدود نیمقرن برای نظام با هر سلیقه و تفکر کار کردهاند سهیم هستند و این غیر از نقد تفکر یا عملکرد آنهاست. در کتاب نهضت آزادی که دولت موقت را تبیین کردهام، بخشی را هم به خدمات آن دولتها اختصاص دادهام. بدیهی است نقد عملکرد دولتهای مذکور و دو مجلس بالا جای خود را دارد و ربطی به نظام جمهوری اسلامی ندارد، همینطور که نقد تفکر و دیدگاه آقای مهندس بازرگان حتی در تفکرات مذهبی غربزده ایشان نقد نظام جمهوری اسلامی نیست. درباره دولت آقای خاتمی مدعی شدهاید که موفقترین و کارآمدترین دولت پس از انقلاب بوده و گفتهاید که 5 میلیون شغل جدید در دولت وی ایجاد شده است! برای صحت این آمار شما یک تقسیم ساده را خودتان انجام دهید. آقای خاتمی 8 سال مسئولت داشته 5 میلیون شغل تقسیم بر 8 سالی 625.000 شغل میشود هر سال که 12 ماه است تقسیم بر 12 بشود هر ماه حدود 52.000 شغل. راستی در هر ماه در دولت آقای خاتمی 52 هزار شغل جدید احداث شده است؟ شغل جدید هم غیر از اشتغال است. چون ممکن است بگویند در هر ماه 52 هزار شغل یافتهاند که باز هم غیرقابل قبول است. اگر بقیه آمار موفقیت دولت آقای خاتمی از همین نوع باشد که تکلیف اسناد به این آمار مشخص است. ضمن اینکه شما خوب بود مینوشتید کدام سازمان این آمار و بر طبق چه مستنداتی این آمار را مطرح کرده است تا قابل بررسی باشد. حالا هم بنویسید تا تحقیق شود زیرا به هر حال
5 میلیون شغل جدید خیلی جالب است. اگر دولت خاتمی اینگونه کار کرده بود که مردم در انتخابات مجلس هفتم پرونده اصلاحات دومخردادی با عملکرد دولت آقای خاتمی را آنگونه به پایان نمیرسانیدند. مردم در مجلس هفتم به دومخردادیها رأی ندادند. در مجلس هشتم و مجلس پس از آن هم در تهران ملت به جریان دومخردادی بیاقبال بودند و فقط چند چهره شناختهشده آنها رأی آوردند. شما خوب است توضیح دهید که ملت قدرشناس و هوشمند ایران چرا به این 5 میلیون شغل جدید هیچ توجهی نکردند؟ از سوی دیگر من درباره عملکرد مرکز آمار نظر نداده بودم. من عملکرد جریان روشنفکری وارداتی در دولت خاتمی و نیز عملکرد دولت ایشان را نقد کرده بودم. آنهم در مورد مبالغه سیاسی و جناحی که از شما مطرح شده بود. من برای شما خاطرات سال 79 آیتالله هاشمیرفسنجانی را فرستادم که همه حتی عبدالله نوری هم از عملکرد او ناراضی و نگران بودند.
در پاسخ به موضوع بعدی باز بهتر است اینگونه بحث نکنید که (من ردای دادستان و قاضی را همزمان به دوش دارم) این شیوه صحیحی در مباحثات نیست هرچند خود دانید. نظر شما درباره «شرق»، نظراتم را صریح نوشتهام. شما نوشته بودید که من مطالعهنکرده نظر دادهام. مطالب و تیترها و عناوین یک شماره را برای شما نوشتم تا ملاحظه کنید که شخصا «شرق» را خواندهام و نظر دادهام. جواب همانها را بدهید کافی است.
درباره دولتهای محبوب مثل شهدا رجایی و باهنر و مرحوم آیتالله مهدویکنی، این اشکالها را دارد:
1- اول اشکال نوع طرح نظرات خودتان است. کمی دقت کنید که چه نوشتهاید: «جناب دبیرکل عزیز احتمالا شما آنقدر ذهنتان درگیر حاشیه بوده که یادتان رفته، بحث بر سر دولت مطلوب است و نه فرد مطلوب».
2- «دولت شهید رجایی یک سال، دولت شهید باهنر 28 روز و دولت آیتالله مهدویکنی 57 روز اداره کشور را بر عهده داشتند».
3- «هیچکس شکی درباره رجایی، باهنر، مهدوی و محبوبیت آنها ندارد. اما محبوببودن ایشان چه ربطی به 28 روز دولت ایشان دارد؟»
4- «نگفته پیداست شما مستندات سازمان آمار ایران را قبول ندارید که هیچ اطلاعاتی در سازمان آمار درباره دولت اینان وجود ندارد».
5- «هیچ کارنامهای از عملکرد اداره کشور توسط آنان موجود نیست تا بتوان قضاوت مستندی به عمل آورد».
6- «گویا از دید شما دولت مطلوب دولتی است که به هر دلیلی، هیچ کارنامه قابل بررسی نداشته باشد».
7- «به گمان من بسیار غمانگیز است شما در این 44 سال فقط اداره یک سال و 78 روز آن را که مستند روشنی برای آن وجود ندارد را مطلوب دانستهاید».
8- «مرا متأسف میکند که یکی از شناختهترین مدافعان جمهوری اسلامی به 44 سال حاکمیت پس از انقلاب چنین نگاهی دارد».
آیا این حرفهای شما در یک نامهنگاری مؤدبانه و بر اساس تذکر من صحیح است؟ متشکرم که من را از شناختهترین مدافعان جمهوری اسلامی در عرض 44 سال دانستهاید. آیا در مدافعات من فقط به همین سه دولت پرداخته شده است؟ چرا اینطور مطلب میگویید که دچار انفعال بشوید. آیا از دید من دولت مطلوب دولتی است که هیچ کارنامه قابل بررسی نداشته باشد؟ و آیا من به همین دلیل و ملت بزرگ ایران و امام خمینی از این سه دولت آن همه تقدیر و تجلیل را داشتهاند؟
راستی چرا ملت و دولت و همه مردم و ارگانها هفته اول شهریور را هفته دولت نامگذاری کرده و الگوی دولت جمهوری اسلامی را در این هفته مطرح میکنند؟ آیا آنها به تجلیل آن دو شهدا و آن روحانی خدایی هوشمند میپردازند یا دولت آنها را مطرح مینمایند؟ عاشورا یک روز و کمی کمتر از یک روز است. اما عاشورای حسینی در همین یک روز جهان را بر مستکبرین قلدر و زورگو و مدعیان دروغین برآشفته کرد که هنوز ادامه دارد و خواهد داشت. دولت شهید امیرکبیر حدود 4 سال حکومت داشت و نمونه دولت برتر است. و لابد چون مرکز آمار هم نداشتند! من نمیتوانم درباره دولت امیرکبیر هم نظر بدهم؟ من آمار و مرکز آمار را قبول دارم و همه قبول دارند اما (آمارسازی) را هم همه میشناسند. در ضمن گاهی بعضی آمار کج هستند اما رج هستند و گاهی بعضی آمار کجاند و رج هم نیستند. شما لابد جمله مشهور قضاوت ملتها را قبول دارید؟ قضاوت ملتها و اظهار رأی آنها برای دولتها بهترین نمونه است. آمارگیری هم قبول است کار پژوهشی و تحقیقاتی بر اساس منابع و مدارک و عملکرد و نتایج حاصله و رأی ملت هم کاملا پذیرفتنی است و متأسفانه نوشتههای شما نیاز به بازنگری خودتان دارد که اگر متوجه خطاها و لغزشها شدید تصحیح نمایید تا اشتباههای شما جبران شده باشد. در هر حال من
بر اساس سیاستبازی یا منافع دنیوی این نامهنگاری را شروع نکردم احساس وظیفه کردم که به شما و روزنامه شرق و همکاران و نشریات مشابه آن در جریان اصلاحطلبی! و به اصلاحطلبان برادرانه و دوستانه تذکر بدهم که این مسیری که میروید به سقوط و انزوای شما میانجامد همانطوری که دیگران که این مسیر را طی کردهاند به آن سرنوشت دچار شدهاند. این نظر من و بسیاری دیگر است؛ شما قبول ندارید اختیار با خودتان است. من همین تذکر مؤدبانه را به آقای بازرگان در اقامتگاه امام دادم پس از آنکه مشاهده کردم که علیرغم نظر مبارک امام همه همکارانش را از عناصر لیبرال نهضت آزادی و جبهه ملی گمارده است به او آرام گفتم این مسیر و راهی که در پیش گرفته او را به بنبست میرساند. نگاه خاصی کرد و سخنی نگفت و رفت و کارش به استعفا رسید و نهضت آزادی را به بنبست برد. به بنیصدر در منزل شهید باهنر پس از اتمام جلسه قرار پیمان مودت بین او و حزب جمهوری اسلامی در پلهها گفتم آقای بنیصدر شما اولین رئیسجمهور نظام هستید ما مایل هستیم این 4 سال را به خوبی به سر ببرید اما راهی که میروید میهمان پیش از 6 ماه تا یک سال ایران بیشتر نیستید. عصبانی شد و با عصبانیت گفت اینکه میگویم حزب بداخلاق است همینه! با لبخند و آرام به او گفتم میخواهید بگویید حزب بداخلاق یا خوشاخلاق، من این تذکر را به شما دادم بلکه از این مسیر غلط برگردید! و اگر برنگشتید بدانید که من به شما عواقب را گفتم. به مهدی هاشمی در دفتر آقای منتظری همین را گفتم و گفتم آقای مهدی با اطلاعاتی که از کارهای شما یافتهام قسم به خداوند، شماره معکوس برای شما شروع شده خود دانی! نگاهی چون نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد؟ و باورش نیامد و به آن سرنوشت دچار شد. روزی در کمیسیون احزاب در دوران آقای خاتمی با آقای تاجزاده که معاون سیاسی وزیر کشور و مهره مورد توجه خاص خاتمی بود در طرف دیگر میز نشسته بودیم و منتظر بقیه اعضا بودیم آقای عربعامری منشی کمیسیون هم بود. من به تاجزاده مینگریسیتم پرسید به چه فکر میکنید؟ صریح گفتم به عاقبت نکبتبار شما. ناراحت شد و گفت چرا اینطوری حرف میزنید؟ گفتم برای اینکه بلکه برگردید و من تکلیفم را انجام داده باشم و به خدا پاسخگو باشم که به وی و همدستانش تذکر را دادهام. شروع کرد به توجیهکردن و شعارگونه حرفزدن. گفتم من نگاه و نظرم را گفتم ولی شما دست برنخواهید داشت. زیرا خداوند در قرآن به پیامبر میفرماید: لَعَمرُک انهم لفی غَمَرِتهم یعمَهون، لعمرک انهم لفی سَکرَتِهم یعمهون: ای پیامبر به جان عزیزت آنان در مردابی که افتادهاند و در مستی قدرت و غرور نمیتوانند خود را رها سازند و غرقه هستند. شما در سالهای بعد و اکنون وضعیت تاجزاده را مینگرید. امثال من و بزرگان این انقلاب که من در خدمت آنها انجام وظیفه داشتهام، مایلند در نظام آزادی و استقلال نظام جمهوری اسلامی همه سلیقهها و تفکرات ولو مخالف با رعایت چارچوب نظام باشند با عدم همکاری و همفکری با دشمنان این انقلااب اسلامی و هماهنگ با ملت بزرگ و هوشمندمان، با نهایت آرامش نظرات خود را مطرح کنند. من از نظرات شما ولو تلخ باشد در جهت اطلاع بر احوال و رفتار و پندار خود بهره میگیرم و امیدوارم شما و اصلاحطلبان و جریانهای گوناگون از نظرات ما و بقیه بهره بگیرید و همه با هم در مشترکات همراهی داشته باشیم و در اختلافنظرها با محبت و احترام متقابل رفتار کنیم.
فردا که بارگاه حقیقت شود بپای
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
برای شما و خودمان و همه ملت بزرگ ایران از خداوند متعال غفران ذنوب، مزید توفیقات و هدایت و رحمت واسعه الهی را مسئلت دارم. درباره چاپ این نامهها من به احترام شما مایلم پس از نشر در روزنامه شرق آنها را در نشریه شما چاپ نمایم.
با تشکر و احترام
دکتر اسدالله بادامچیان، دبیرکل
مهدی رحمانیان: انزوا اگر نتیجه رأی مردم باشد نه تحمیل سیاسی، حق است
جناب آقای بادامچیان، دبیرکل محترم حزب مؤتلفه اسلامی
با سلام و احترام؛ جناب آقای بادامچیان گرامی پیش از این نیز، هم جنابعالی و هم اینجانب درباره چهرههای تاریخی ایران مانند قوامالسلطنه و ابوالحسن ابتهاج سخن گفتهایم و تکرار آن سخنان چندان ثمری نخواهد داشت؛ چراکه بهزعمِ من مشکل در دیدگاه شما نسبت به این چهرههای تاریخی است. قضاوت شما درباره اشخاص ازجمله چهرههایی که نسبتی با علایق و سلایق ایدئولوژیک و حزبی شما ندارند، بهنوعی سیاه و توأم با بدگمانی است. مسئله اینجاست که ماحصل این نوع رویکردِ خیر و شری به تاریخ که شخصیتهای تاریخی را به تعبیر حمید شوکت از منظر خدمت و خیانت بررسی میکند، نگاهی سادهانگارانه به مفهوم تاریخ است که تاریخ را فاقد پویایی و تحرک و دینامیسم درونی میپندارد. اما با تحولات جامعه، این نوع نگاه صلب و سخت به تاریخ دیگر پذیرفتنی نیست، خاصه در دورانی که جامعه بر آن شده است تا به بازخوانی انتقادی و دقیق تاریخ معاصر خود بپردازد و با طرح پرسشهایی درباره وقایع و اعماق تاریکمانده تاریخ درصدد خوانشی کاربردی برآید. ما در روزنامهای سراسری که نگاه حزبی بر آن غالب نیست، تلاش میکنیم به باور خودمان رویکردی معتدل، منطقی و چندوجهی به وقایع و چهرههای تاریخی داشته باشیم و از اینرو بدیهی است که در تفاسیر و اظهارنظرهای خود بکوشیم تا نقاط قوت و ضعف چهرههای تاریخی را در بستر زمانه خود واکاوی کرده و به آنچه صاحبنظران و محققان شاخص درباره وقایع و شخصیتهای تاریخی بر آن صحه گذاشتهاند، استناد کرده و آن را بپذیریم و آنچه را مورخان و صاحبنظران مستقل بدون غرض، خطاهای تاریخی و ضعفهای شخصیتی آنان دانستهاند، همانگونه به مخاطبان خود منتقل کنیم. آقای بادامچیان سالیانی است مورخان درباره قوام، مصدق و ابتهاج بر اساس اسناد و مستندات موجود، تحقیقات گستردهای انجام داده و بر مبنای همین تحقیقات درباره این چهرههای سیاسی کتابهای فراوانی چاپ کرده و اظهارنظرهای بیشماری داشتهاند. اینجانب نمیدانم مرجع شما چه آثار و تحقیقاتی است، البته تردیدی نیست که قوامالسلطنه در قضاوت تاریخی معاصران ما، خدمات و خطاهایی داشته است اما سکانداری مملکت خاصه در دوران اوج جنگ سرد و رویارویی آمریکا و شوروی از اقدامات درخور توجه قوام بوده است که در آن شبههای وجود ندارد. در این میان، ابوالحسن ابتهاج در زمانهای که همه گوشبهفرمان شاه بودند، سازمان برنامه و بودجه را بنا نهاد تا تکلیف حسابوکتاب نفت را روشن کند و ابهامات درآمدهای نفتی را برطرف سازد؛ همان امری که امروزه نیز ما همچنان گرفتار آن هستیم. عملکرد ابتهاج دستکم در زمینه برنامهریزی توسعه در ایران، چنان بود که اقتصاددانان لیبرال و سوسیالیست و اقتصاددانانی که به لحاظ تفکر با ابتهاج میانهای نداشتند هم نمیتوانند کارنامه او را نادیده بگیرند. مایل نیستم سخنی به میان بیاورم که حمل بر جسارت به جنابعالی باشد اما وظیفه حرفهای خود میدانم که بگویم استنباط من و مخاطبان «شرق» که عموما طبقه متوسط جامعه و دانشجویان هستند، از حرفهایتان این است که بنای تفکرات جنابعالی را حرفهای شفاهی اطرافیانتان و رسانههایی که بیشتر انگیزههای غیرتاریخی و علمی و سوگیرانه دارند، شکل داده است. البته بعید میدانم شما در میان آثار پرشماری که درباره قوام درآمده دستکم کتاب «در تیررس حادثه: زندگی سیاسی قوامالسلطنه» حمید شوکت و کتاب «برنامهریزی و قدرت در ایران: ابوالحسن ابتهاج و توسعه اقتصادی تحت سلطه شاه» را نخوانده یا تورقی نکرده باشید. میتوان بر اساس همین دو کتاب اخیر، نمونههای بسیاری از خطاها و خدمات این شخصیتها را بیان کرد اما از آنجا که حدس میزنم شما این آثار را خواندهاید، دست به تکرار مکررات نمیزنم. با مروری مختصر بر کارنامه تاریخی چنین شخصیتهایی در مقام قیاس، روشن خواهد شد که آیا من و جنابعالی خدمت ارزنده چندانی برای مردم این کشور انجام دادهایم؟ روزگاری نیز ما را قضاوت خواهند کرد. امیدوارم قضاوت آیندگان درباره ما از جنس قضاوتهای شما نباشد! ایکاش ما بهعنوان کنشگران سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قبل از بیان ادعاها، آرزوها و چشماندازهای بزرگ، کمترین وظیفه خود را مسئولبودن در برابر اندوختههای مادی و معنوی ایران عزیز بدانیم. این مسئولیتپذیری ملاط ساخت توسعه کشور محسوب میشود. بر همین اساس جدا از آنکه تاریخ به عنوان یک معلم بینظیر، بخشی از ثروت ملی است، مسیری که آمدهایم نیز با شکستها و پیروزیهایش باید بهعنوان یک دارایی عمومی در نظر گرفته شود. برخورد با این اندوختههای ملی در سایه دفع مسئولیتپذیری و با خاستگاه فهم جناحی عواقب تلخی خواهد داشت. نمونه دیگری از این رفتار برخورد شما با دستاوردهای اقتصادی در دوران ریاستجمهوری آقای خاتمی است. بههرحال ایشان رئیس قوه مجریه در همین نظام بوده است و هر قدمی که برداشته به نام حاکمیتی تمام میشود که شما مدافع اصولگرای آن محسوب میشوید. تمسخر ایجاد پنج میلیون شغل در دولت خاتمی از سوی شما شاید ناشی از حس رشکی است که بهصورت ناخودآگاه در بطن همفکران سیاسی شما نسبت به این دوران طلایی از جمهوری اسلامی باقی مانده است. پیشنهاد میکنم حضرتعالی این بار نه به دادههای مرکز آمار اندیشه کنید و نه برای رد اقدام اقتصادی دولت اصلاحات به جمع و تفریق اعداد بپردازید. از مواهب دنیای جدید بهره ببرید. در یک دستگاه رایانه و در شبکههای رسمی اینترنت میزان اشتغال در دولت آقای خاتمی را جستوجو کنید و صرفا با درنظرگرفتن منابعی که مورد تأیید خود شماست، ببینید به چه محتوایی از اقتصاد این دوران میرسید. حجمی از دادههای رسمی به شما نشان میدهند که در سالهای ۷۶ تا ۸۴، شاغلین ایران از 8.14 میلیون نفر به 6.20 میلیون نفر میرسد. نرخ مشارکت هم تا ۴۱ درصد رشد میکند. به عبارتی حتی فراتر از جمع و تفریق شما و آمار پنج میلیون شغل که با حساسیت ارائه شده بود، در دوره اصلاحات، سالانه حدود ۷۲۶ هزار نفر به تعداد افراد شاغل افزوده شده است. این دادههای بینظیر در روزگاری رخ داده که یک دولت طی هشت سال هر بشکه نفت را از 97.11 دلار تا 6.34 دلار فروخته است و از سوی دیگر شعار محوریاش توسعه سیاسی بوده و همواره به همین دلیل مورد انتقاد جریان سیاسی مطلوب حضرتعالی قرار داشته است. بیشک این موفقیت اقتصادی متعلق به ایران و همه نیروهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن است که میتواند یک آموزه بزرگ تاریخی باشد. چهبسا شکستهای اقتصادی هشت سال بعد از آن (84 تا 92) در دولت اصولگرایان شما نیز باید یک دارایی محسوب شود؛ چون میتواند به عنوان یک تجربه راهبردی، فانوسی روشن برای پرهیز از اشتباهات در آینده باشد. پیشنهاد میکنم در جستوجوی خود، آمارهای دولت آقای احمدینژاد (و قیاس آن با بهای نفت) را نیز تورق کنید. جناب آقای بادامچیان، دیگر وقت آن است تا به جای برخورد جناحی با عملکردها، یک تراز مولد یا یک الگوی بهرهمندی از تجربیات بین کامیابیها و ناکامیهایمان ایجاد کنیم تا در ساخت فردای بهتر به کار آید. در غیر این صورت باز هم به دام رفتارهای جناحی و سیاسی خواهیم غلتید که نسلهای آینده باید تاوان آن را بدهند. بگذارید برای تبیین این واقعیت تلخ کمی بحث را باز کنم. جنابعالی از یک سو افتخارات اقتصادی کشور را در سالهای 76 تا 84 به نوعی مورد استهزا قرار دادهاید و از سوی دیگر بدون توجه به سنجش نظارت و نقش آن در پیروزی اصولگرایان، در مورد رقبای بازمانده خود از حضور در انتخابات مجالس هفتم و... باز هم با کلامی استهزاآمیز سخن میگویید. توصیه میکنم به عقب بازگردید و طرح تثبیت قیمتها را برانداز کنید. نتیجه آن طرح در ابتدای سال 84 اتفاقات تلخ آبان 98 بود که بیشک برای همه ما یک اندوه فراموشنشدنی خواهد بود. اتفاق تثبیت قیمتها در مجلسی رقم خورد که شما معتقدید مردم اصلاحطلبان را به آن راه ندادند و هنوز برداشتی جناحی-اصولگرایانه از آن دوران دارید. چون به یاد نمیآورید که هماندیشان جنابعالی در قالب تصویب بودجه 84 سنگی را در آب انداختند که
14 سال و هفت ماه بعد عارضههای آن امواج سیاسی تبدیل به یک آشوب تلخ اجتماعی شد. درواقع آن طرح تاوان سیاستبازیها و جناحبندیهای خودحقپندارانهای بود که میخواست با نگاهی سیاسی دولت اصلاحات را در آخرین سال خدمت زمینگیر کند اما متأسفانه اقتصاد ایران را در همان ابتدای سال 84 با دردسری تاریخی همراه کرد. جناب آقای بادامچیان قطعا رأی مردم ارزشمندترین ثروت ماست اما بدترین اتفاق این است که با همراهی سنجشهای نظارت رأی به دست آید اما در نتیجه تبدیل به طرح و مؤلفههایی شبیه طرح تثبیت قیمتها شود. شما دائم از فروغلتیدن در انزوا هشدار میدهید و مداوم نیز اصلاحطلبان را مثال میزنید؛ انزوا اگر معدل طبیعی فعالیتهای انسان و نتیجه رأی مردم باشد که حق است و باید با جان و دل به آن تن داد ولی اگر یک تصمیم و تحمیل سیاسی از ناحیه آن گروه از فعالان سیاسی باشد که یکدستسازی قدرت اجرائی را ساختهاند، بهتر آن است خیلی به این هشدارهای خود نبالید. همچنین سپاسگزارم که حضرتعالی تأکید کردهاید بر حسب وظیفه و از سر برادری تذکر میدهید. بنده هم در کمال تواضع و بهعنوان یک هموطن یادآور میشوم که پاسدار داراییهای کشور که شامل موفقیتها و شکستهاست باشیم. جنابعالی قید کردهاید که به نامآوران زیادی تذکر دادهاید، از بازرگان تا تاجزاده و به نوعی (آنطور که مشخصا در مورد جناب تاجزاده فرمودهاید) آنها را از عاقبت نکبتبار بر حذر داشتهاید. ایکاش به دوستان جناحی و سیاسی خود نیز تذکر بدهید که نتیجه سالها مقابله خود را با هر رفرمی (از سوی جناحهای دیگر) در شرایط امروز توسعه کشور واکاوی کنند. چه نیک یادآوری کردهاید که خداوند باریتعالی در قرآن به حضرت رسول فرمودهاند: «ای پیامبر به جان عزیزت آنان در مردابی که افتادهاند و در مستی قدرت و غرور نمیتوانند خود را رها سازند و غرقه هستند». این آیه شریف تلنگر بزرگی برای عدم جستوجو و واکاوی در رفتار و کردارهای سیاسی است. امید که همه ما بدون درنظرگرفتن حق ویژهای که برای خود قائلیم، با جان و دل آن را سرلوحه زندگی قرار دهیم. ضمن تأکید مجدد بر غنیمتشمردن این گفتوگوی مکتوب، امید که مسیر گفتوگو، قدمی ماندگار برای نسلهای آینده در راستای شناخت روزگار ما و ساخت فرداهای بهتر برای سرزمین عزیزمان باشد. آرزوی سلامتی و سربلندی شما را دارم.
مهدی رحمانیان، مدیرمسئول شرق