شیراز و باغداران داغدار
اهمیت باغهایی که در محدوده شهرها به شکل لکههای سبز باقی ماندهاند، در ارتقاء کیفیت زیست شهری بر کسی پوشیده نیست. فضاهای سبزی که مواجهه با آن برای هر فرد -فارغ از اینکه منصبی در مدیریت شهری داشته باشد یا خیر- لذتبخش است.
مژگان انصاری - کنشگر و کارشناسارشد طراحی شهری
اهمیت باغهایی که در محدوده شهرها به شکل لکههای سبز باقی ماندهاند، در ارتقاء کیفیت زیست شهری بر کسی پوشیده نیست. فضاهای سبزی که مواجهه با آن برای هر فرد -فارغ از اینکه منصبی در مدیریت شهری داشته باشد یا خیر- لذتبخش است. اما وقتی بحث اقتصاد به میان میآید، تمام آنچه افراد تجربه کردهاند را به دست فراموشی میسپارند. توسعه افقی شهرها موجب شده ساختوسازها به باغهایی برسد که روزی در بیرون شهر و از دخل و تصرف در امان بودهاند، تا جایی که توسط ساختمانها احاطه شوند. روندی که اکنون منجر به پوشیدهشدن لبه باغات با ساختمانها شده و رفتهرفته به درون آن نفوذ پیدا کرده است. درنتیجه، تجربه مطلوب شهروندان که بهواسطه عبور از رینگ پیرامونی باغات حاصل میشد از آنها دریغ شده است.
در سالهای اخیر به واسطه تلاشهای صورتگرفته توسط فعالان حوزه محیط زیست برای آگاهیبخشی در زمینه اهمیت حفظ و احیای باغات، حساسیت عمومی نسبت به ازبینرفتن آن بالا رفته و در نتیجه روند نابودی باغهایی که در محدوده شهر قرار گرفتهاند، کاهش چشمگیری داشته است. با این حال، نهتنها این روند متوقف نشده، بلکه شاهد تغییر جهت در ازبینرفتن باغات نیز هستیم. بدین معنا که عمده ساختوسازها در عمق باغات، جایی که عموم شهروندان در جابهجاییها و گشتوگذارهای روزمره بهندرت متوجه آن میشوند، در حال انجام است و به مرور زمان به خیابانهای مجاور خود میرسد. برای مثال در شهر شیراز، جداره خیابان مطهریشمالی که روزی با دیواره کاهگلی تداعیگر باغات قصردشت بهعنوان بخشی از هویت شهر بود، یکباره حذف شد و ساختمانها و مسیرهای دسترسی آن که پیش از برداشتهشدن دیوار شکل گرفته بودند، نمایان شد. با مقایسه تصاویر هوایی سالهای 1382 و 1402 میتوان توسعه نامطلوبی که در بازه زمانی 20 سال اخیر اتفاق افتاده را درک کرد. همچنین باغهایی که در مجاورت محدوده فوق خشکانده شدهاند، زنگ خطری برای ادامه این روند هستند. این نوع توسعه که بهتر است آن را «ویرانگری» نام نهاد، به قدری رواج یافته که با نگاه به اغلب شهرها میتوان مثالی از آن یافت. در تهران، محله ازگل که علیرغم ازبینرفتن بخش عظیمی از باغهایش، حتی تا چند سال قبل بهعنوان ییلاق دوران قاجار ملموس و قابل درک بود، اکنون با همین تغییر جهت در نابودی باغات، در حال ازدستدادن هویت و کیفیات منحصربهفرد خود است.
دلایل متعددی برای این تخریب معکوس میتوان برشمرد که در صدر آن، فقدان سیاستهای حفاظتی توسط مدیریت شهری برای ارائه خدمات بعضا اولیه مانند برقرسانی و مشوقهای قابل قبول به مالکان باغها است. این در حالی است که راهحلهای بسیاری برای ارتقاء رونق اقتصادی و ایجاد انگیزه در راستای حفظ باغات توسط متخصصان پیشنهاد شده است که مورد غفلت مدیران شهری قرار گرفتهاند. تجربه پیادهراهسازی در کوچهباغهای قصردشت شیراز که ارتقاء حضورپذیری، امنیت و رونق اقتصادی باغهای مجاور را در پی داشت، مصداق روشنی از بهرهگیری از چنین پیشنهادهایی است. از سوی دیگر، مالکان باغها نیز یکتنه عهدهدار حفظ هویت و کیفیت مطلوب هوای شهر شدهاند، درحالیکه نهتنها آورده اقتصادی چشمگیری در مقایسه با سختیهای معمول ندارند، بلکه هر روز عرصه بر آنها به منظور حفظ باغات تنگتر میشود. باغدارانی که خود را «داغدار» مینامند، با فقدان خدمات اولیه، سیاستهای تشویقی و قوانین بازدارنده سختگیرانه -با نگاه به برخی سودجویان که باغها را تملک و پس از خشکاندن تفکیک میکنند و به بهانه همجواری با همین باغات و کیفیت مطلوب هوا و آرامش حاصل از آن، با قیمتی گزاف به فروش میرسانند- طبیعی است که در انتخاب میان حفظ باغ و نابودی آن، رویکردی که نفع اقتصادی کوتاهمدت دارد را پیش گیرند.
با توجه به حساسیت جامعه نسبت به محدوده استحفاظی باغات، بهترین روش برای خشکاندن و ساختوساز در آن، همین سیاست تغییر جهت نابودی باغات از عمق به بیرون و دور از چشم دیگر شهروندان خواهد بود که مالکان بتوانند بدون هزینه و تبعات اجتماعی به سود مالی کلان دست یابند. درنهایت، حفظ این میراث شهری مسئولیتی دوجانبه از سوی مدیریت شهری و شهروندان است که بتوان ضمن دستیابی به درآمد پایدار و توجیه اقتصادی، ارزشهای زیستمحیطی شهر را برای نسلهای آتی نگاه داشت؛ اما در نبود چشمانداز یا برنامهای مشخص در راستای حفظ و احیای باغات، تمایل به نگهداری آن از سوی شهروندان نیز کاهش مییابد.