|

چگونه کافه‌ها به جریان حیات مدنی امروزی یاری می‌رسانند

خانه‌های کهنسال دیروز پاتوق‌های فرهنگی امروز

یک میز خالی گوشه‌ پنجره قدی رو به حیاط که به میز مشاهیر معروف است، یک قاب ساده که رویش چند نام آشنا نوشته شده و عکس‌هایی از مشاهیر و روشنفکران بزرگ، بزرگ‌ترین اعتبار کافه نادری، در مرکز تهران است.

خانه‌های کهنسال دیروز
پاتوق‌های فرهنگی امروز

 منصوره محمدی

 

یک میز خالی گوشه‌ پنجره قدی رو به حیاط که به میز مشاهیر معروف است، یک قاب ساده که رویش چند نام آشنا نوشته شده و عکس‌هایی از مشاهیر و روشنفکران بزرگ، بزرگ‌ترین اعتبار کافه نادری، در مرکز تهران است. روی صندلی‌های لهستانی کافه نادری آدم‌های بزرگی نشسته‌اند که حالا با قاب عکس‌هایی روی دیوار تصویر حضورشان زنده نگه داشته می‌شود. می‌گویند صادق هدایت نگارش کتاب «سگ ولگرد» را در کافه نادری آغاز کرد و به اتمام رساند. هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو، سیمین دانشور، احمد فرید و نیما یوشیج مهم‌ترین بحث‌های خود را پشت میز معروف این کافه انجام می‌دادند و لیلی گلستان هفته‌ای یک بار با پدر و مادرش سری به آنها می‌زدند. این تنها گعده نویسندگان و شاعران در تهران نبود، کمی آن‌طرف‌تر، کافه فیروز و چند متر عقب‌تر، کافه گل رضاییه و کافه فردوسی، اعتبارشان را از حضور فروغ فرخزاد، بزرگ علوی، جلال آل‌احمد و... می‌گرفتند. هنوز هم وقتی مردم در کافه گل رضاییه می‌نشینند میز فروغ را به همدیگر نشان می‌دهند و در کافه نادری، سری به میز مشاهیر می‌زنند.

از آن روزگار سال‌ها گذشته است و کافه‌نشینی و کافه‌گردی که زمانی در زندگی مفاخر ادبی و هنری و فرنگ‌رفته‌ها تعریف می‌شد، حالا به فرهنگ روزمره در تهران و خیلی از شهرهای ایران تبدیل شده است. بحث‌های ادبی، تاریخی و علمی در بسیاری از کافه‌ها جاری است و نقد شعر و ادبیات از پشت یک میز مشخص راه خود را به ویدئوپروژکتورهایی در اتاق‌های مخصوص کافه‌ها که به همین منظور تدارک دیده شده باز کرده و به قول امروزی‌ها ایونتی شده است.

استفاده از فضای کافه‌ها برای برگزاری ایونت‌های هنر و موسیقی و شعر و نوشتن، به حدی در کافه‌های مرکزی تهران داغ است که کافه‌های جدیدالتأسیس، تلاش می‌کنند تا اعتبار کافه نوظهور خود را با برگزاری این گونه نشست‌ها به دست آوردند. گردانندگان کافه‌ نهم که به‌تازگی کار خود را در طبقه نهم یکی از ساختمان‌های نیمه‌قدیمی کنار پل کریمخان شروع کرده‌اند، در هفته‌های آغازین کار کافه، از برگزاری نشست‌هایی در زمینه شعر و سینما خبر می‌دهند و این نشست‌ها را ابزار بازاریابی خود کرده‌اند. آنها راه کسب اعتبار در راسته کتاب تهران را یافته‌اند؛ دعوت از چهره‌های سرشناس و فراخوان حضور به علاقه‌مندان، این کافه را به اعتبار می‌رساند.

البته این نگاهی است که از جست‌وجوی کافه‌ها در مرکز شهر تهران دستگیرتان می‌شود. در تهران کثرت کافه‌ها به حدی است که کافه‌نشینی را می‌توان در چند گروه مختلف دید؛ کافه‌هایی در بناهای قدیمی که دکوراسیونشان با میزها و صندلی‌های دست دوم چوبی و لهستانی، سرویس چینی گل سرخی و حیاطی با حوض پرآب و گلدان‌های سفالی شمعدانی خلق شده است، بساط موسیقی سنتی و پاپ در آنها به راه است و کلاسیک‌های غربی نیز از بلندگوهای کافه پخش می‌شود. آن‌طرف کافه‌هایی با بناهای مدرن و امروزی که تاریکی و دود بر جذابیت آنها افزوده است و مبلمان مدرن و مینیمال در کنار موسیقی جاز و رپ علت اصلی حضور شهروندان در آنها است. هرچه از مرکز دورتر می‌شویم و به سمت شمال تهران می‌رویم، فضای کافه‌ها از دنیای چینی گل سرخی فاصله می‌گیرد و به مبلمان چرم و مدرن و موسیقی جاز نزدیک‌تر می‌شود.

با این تنوع بالا، گزینه‌های روی میز مخاطبان بسیار است و ایده‌های خلاقی که از هر کافه نمایان می‌شود، صنعت کافه‌داری را رقابت‌پذیرتر کرده است. شاید به همین دلیل است که در سال‌های اخیر چهره‌های سرشناس بسیاری، از ورزشکاران گرفته تا نویسندگان و بازیگران رو به صنعت کافه‌داری آورده‌اند و از اعتبار خود به اعتبار کافه‌هایشان می‌افزایند تا پاخور کافه‌ها بیشتر شود.

آیا کافه‌ها در سال‌های اخیر توانسته‌اند کارکرد قدیمی خود را حفظ کنند و پاتوقی برای حضور مفاخر هنر و ادبیات و روشنفکران باشند؟

گشتی در چند کافه مرکزی شهر تهران نشان می‌دهد هنوز هم کافه‌ها محلی برای گفت‌وگوهای اساسی و گردهمایی‌های روشنفکران است، هرچند یافتن پاتوق‌های مشخص، مشابه آنچه در کافه نادری و فیروز اتفاق افتاد، کمی سخت است. کافه آپارتمان، یکی از کافه‌های نام‌آشنای مرکز شهر است، در خیابانی که به پاتوق کافه‌گردان معروف است و قرار گرفتنش زیر یک کتابفروشی معروف (دی) بر نام‌آشنایی آن افزوده است. از جلسات نویسندگی گرفته تا کارگاه‌های روزنامه‌نگاری سینما و جامعه‌شناسی سینما در مؤسسه آپارتمان برگزار شده است. چند قدم آن‌طرف‌تر از آپارتمان، کافه تایپ قرار دارد؛ کافه‌ای که بیشتر میزبان بازیگران جوان تئاتر و سینما که تازه پا به عرصه هنر گذاشته‌اند، است. کافه کوچک شهرکتاب مرکزی نیز، محل گذر کتاب‌دوستان و نویسندگان بسیاری است که بیشتر از دیگر کافه‌ها فضای خواندن در آن جاری است و کتاب‌به‌دستان در آن فراوانند.

کافه‌هایی که در خانه‌های قدیمی تهران بنا شده‌اند سعی دارند فضای قدیمی را با بازسازی بنا و دکوراسیونی از ایران قدیم حفظ کنند، هرچند ویدئوپروژکتورها و لپ‌تاپ‌به‌دست‌ها چندان اجازه نمی‌دهند که شما حس حضور در فضای قدیم را کاملا تجربه کنید. از همین رو برخی از کافه‌ها فضای بعضی اتاق‌ها را به محیط کار و مطالعه اختصاص داده‌اند. کافه کاربن، به همین منظور تأسیس شده است؛ این کافه فضای اشتراکی کار و کافه است و چند اتاق آن تماما به محیطی برای کار و درس‌خواندن اختصاص دارد.

کافه نزدیک، کافه‌ای در خیابان کریمخان است، که با نام محمود دولت‌آبادی گره خورده؛ فرهاد، پسر کوچک محمود دولت‌آبادی مؤسس آن است و پدر ساعت‌های بسیاری را در کافه پسر می‌گذراند. از فرهاد درباره حضور اهالی فرهنگ و هنر، روشنفکران و نویسندگان در کافه نزدیک می‌پرسیم، از تکرار اتفاق کافه نادری در شهر و مقایسه کافه‌های تهران با کافه‌ها در غرب. او توضیحاتی به خبرنگار اهالی می‌دهد: «افراد شاخصی که به کافه ما مراجعه می‌کنند کم نیستند، نزدیک به 10 سال است این فضا در مرکز شهر وجود دارد و به واسطه حضور در یک گذر فرهنگی که بسیاری از کتابفروشی‌ها و انتشارات در آن قرار دارند، طبیعی است این فضا انتخاب شود. پدرم، آقای دولت‌آبادی اینجا بسیار می‌آیند. گاهی قرارهایشان با نویسنده‌های جوان‌تر و دوستان خود را در کافه نزدیک می‌گذارند. قرار با آقای مجابی زمانی اینجا برگزار می‌شد، آقای ثناپور هم تشریف می‌آورند».

او کافه نزدیک را یک مکان با کاربری خدماتی- فرهنگی می‌داند و می‌گوید: «اینکه اینجا به عنوان یک فضای فرهنگی در شهر شناخته می‌شود برای ما بسیار ارزشمند است چرا که توانستیم کار مثبتی انجام دهیم».

دولت‌آبادی تکرار اتفاق کافه نادری در کافه‌های تهران را بعید می‌داند و توضیح می‌دهد: «بعید می‌دانم کافه نادری دیگری در تهران تکرار شود، چراکه دوره‌ها عوض شده، شهر عوض شده و فضای زیست شهری بزرگ‌تر شده است. دغدغه آدم‌ها متفاوت است و کسرت فضاهایی از این دست بیشتر شده و نمی‌توان گفت که این اتفاق تکرار می‌شود. «کافه نزدیک» 10 سال پیش با همین رویکرد افتتاح شد، که فضایی ایجاد کنیم تا در شهر ماندگار باشد، اما هنوز نوپا و جوان است و خیلی زود است به ماندگاری آن فکر کرد و آینده معلوم می‌کند که چقدر این اتفاق افتاده است. آنچه برای کافه نادری رخ داد درواقع یک اتفاق است، یعنی حرکتی است که شاید ناخواسته پیش آمده و ماندگار شده است. ای کاش می‌شد که تکرارش کرد، اما بعید می‌دانم چنین چیزی رخ دهد».

او درباره مقایسه کافه‌های ایران با کافه‌های اروپایی و نظر برخی از کارشناسان علوم اجتماعی مبنی بر اینکه کافه‌ها در ایران نتوانستند محفلی برای نقد و تحلیل‌های ادبی و سیاسی باشند، می‌گوید: «این قیاس درستی نیست. چه از نظر زیرساختی و نگاه به صنعت کافه و کافه‌داری و چه از نظر جامعه‌شناسی کافه‌های ایران و اروپا هیچ وجه اشتراکی با همدیگر ندارند. چراکه صنعت بسیار نوپایی است با اینکه قدمت بسیار زیادی دارد. ما همیشه قهوه‌خانه و کافه داشتیم و لزوما داشتن اینها دلیل بر وجود فرهنگ مشابه غرب نیست. ضمن اینکه تنها وجه اشتراکی که می‌توانید با یک کافه اروپایی در تهران متصور شوید، احتمالا از نظر منو و فضای ظاهری است، که این لایه ظاهری ماجراست، اما صحبت ما درباره یک قدمت و فرهنگ است. در صنعت کافه‌داری و رستوران‌داری آنچه برای صاحب صنعت تعریف شده، یک موضوع است و برای مخاطب، دریافت اجتماعی‌ای که او از فضا دارد. اینجا مرز بسیار باریکی وجود دارد و برای نگه‌داشتن و حفظ این فضا که بر شانه نیروی انسانی می‌گذرد، در غرب، موضوع انعام مطرح می‌شود، اما در اینجا ما این بخش را نداریم که باعث می‌شود این کسب‌وکار فارغ از تورم و فشارهای اقتصادی و فرهنگی زنده بماند و به کار خود ادامه دهد. در فرهنگ ما جا نیفتاده برای فضایی که دوست داریم فارغ از خدماتی که ارائه می‌دهد، حمایتی از این فضا داشته باشیم. این توقع زیادی است و نمی‌توانم بگوییم چرا آدم‌ها این کار را نمی‌کنند، اما زمانی مطرح می‌شود که با یک کافه غربی مقایسه می‌کنم. البته می‌توان کافه‌های ایران را با غرب مقایسه کرد، چراکه زیر یک چتر قرار می‌گیرند و خدمات مشترکی را به مخاطبان می‌دهد تا در یک فضای مشترک بنشینند و با همدیگر گپ‌وگفت داشته باشند و یک غذا سفارش دهند و این را می‌توان به همه دنیا بسط داد».