دیوار قدیمی کن را احیا کردیم
گپوگفتی با بابک شکوفی، معمار «دژباغ کن»
«بیا رو این سرسره بشین، اصلا ترس نداره، ما هر روز روش میشینیم». صدا متعلق به دختری هفتساله است. روی زین دوچرخه کوچکی روبهروی یکی از سرسرههای توکار بلند ساختمان آجری نشسته است. با لباسی که به قول خودش نه هراتی بلکه کابلی است. با دست به دختران و پسران دیگری اشاره میکند که هرکدام روی یکی از وسیلههای بازی مانده در دالانها نشستهاند، روی چرخ و فلک میچرخند، از سرسره بالا و پایین میروند و روی تاب، تاب میخورند. «اینجا کتابخونه داره؟» گوشهای دختران و پسران با شنیدن واژه کتابخانه تیز میشود، اما اثری از کتاب و کتابخانه نیست
سوگل دانائی: «بیا رو این سرسره بشین، اصلا ترس نداره، ما هر روز روش میشینیم». صدا متعلق به دختری هفتساله است. روی زین دوچرخه کوچکی روبهروی یکی از سرسرههای توکار بلند ساختمان آجری نشسته است. با لباسی که به قول خودش نه هراتی بلکه کابلی است. با دست به دختران و پسران دیگری اشاره میکند که هرکدام روی یکی از وسیلههای بازی مانده در دالانها نشستهاند، روی چرخ و فلک میچرخند، از سرسره بالا و پایین میروند و روی تاب، تاب میخورند. «اینجا کتابخونه داره؟» گوشهای دختران و پسران با شنیدن واژه کتابخانه تیز میشود، اما اثری از کتاب و کتابخانه نیست.اتومبیلهای بیحوصله از ترافیک متراکم بزرگراه همت، حتی در خیال خود هم تصور نمیکردند که یک راه فرعی در میانههای اتوبان آنها را به منطقهای خوشآبوهوا برساند. روستایی پر از درختان توت و گیلاس. منطقهای کهن که نام قدیم آن «کند» بوده، مردمش به زبان تاتی سخن میگفتند و خودشان را از آریاییهای قدیم میدانند. از منطقه کن صحبت میکنیم؛ منطقهای که در گذشتة پایتخت نقش اساسی داشته است، با بافت روستایی فشرده و تقریبا بکر. دختران و پسران بینیاز از دانستن جایی که در آن ساکنند، فقط به وسایل بازی و زمین بکر شن و ماسهای که حالا جایی برای بازی فوتبال شده، میاندیشند. «دژباغ کن» در منطقه تاریخی کن تهران جایی برای وقتگذرانی بچهها و بزرگترهاست. در جایی که فقرِ فضای عمومی در آن موج میزد. محوطهای بزرگ و تفریحی که از دور در میان سبزیهای محوطه کن، رنگ آجری آن به چشم میخورد. فضایی که در دوره شهرداری پیروز حناچی، ساخت آن آغاز و در دوره شهرداری علیرضا زاکانی، اوایل سال ۱۴۰۲ افتتاح شد، اما افتتاح آن و تغییراتی که در بنا صورت گرفت، مطابق خواستههای معمار اصلی آن نیست. بابک شکوفی، معمار سینما آزادی و پردیس سینمایی تماشا و بسیاری دیگر از پروژههای کوچکمقیاس محلهای، دژباغ کن را در ذهنش ساخته و پرداخته است. او این پروژه را با همکاری پریسا خسروشاهی به نتیجه رسانده است. او میگوید شهرداری دوره جدید در حالی این مجموعه را افتتاح کرد که هنوز عملیات عمرانی در آن ادامه دارد و بسیاری از فضاهای آن هنوز ایجاد نشده است. با شکوفی درباره ایده شکلگیری بنا، سرنوشت آن و تغییراتی که مطابق میل او نیست، گپوگفتی داشتیم.
دژ به معنای حصار و فضای دفاعی است، اما محوطه دژباغ کن یک فضای تفریحی است، چرا این نام برای آن انتخاب شد؟
محلی که زمین طرح ما قرار دارد، محله بالان است؛ چون حصار دفاعی قدیمی اطراف کن از آنجا میگذشته. بالان شکافهایی بوده که در دیوار وجود داشته مثل کنگرههای قلعه که مدافعین از آنجا با تیر و نیزه به سمت مهاجمین تیراندازی میکردند، به همین دلیل این نام برای آن انتخاب شده است.
چرا در این نقطه کن این فضا ایجاد شد؟ میخواهم بدانم کاربری زمین در گذشته چه بوده است؟
زمین اینجا یک زمین بایر قدیمی بوده، آنهم زمانی که اتوبان همت هنوز اراضی کشاورزی کن را قطع نکرده بود. کن در شمال اتوبان همت قرار دارد، ولی اراضیاش تا جنوب اتوبان هم ادامه پیدا میکند و کشاورزان که زمینهایشان پایینتر بوده، از ده به زمینها که الان در جنوب اتوبان افتاده میرفتند و برمیگشتند. این زمین درواقع بر سر راه حرکتشان بود و در آن زمین، بازیهایی مثل فوتبال و والیبال میکردند. در واقع این زمین سابقهای تاریخی در حافظه جمعی اهالی به عنوان یک مرکز تجمع همگانی برای تفریح و بازی داشته است. این فضا در واقع یک زمین بایر بود که چهار پنج درخت بیشتر در آن وجود نداشت.
این محوطه چه مساحتی دارد و چه مقدار از فضا ساختمان است؟
زمین آنجا حدود پنج هزار متر مربع است که روی کل این زمین طرح گذاشتیم، اما همهاش ساختمان نیست و بخش بزرگی از آن دژباغ است. اکنون ساختمانی که ساخته شده حدود دو هزار متر مربع است، همه این دو هزار متر فضای بسته داخلی نیست و یکسری فضای نیمهباز است. فضای حصار اطراف فضای نیمهباز است که زیرش بازی میکنند یا میتواند غرفه فروش محصولات یا جایی برای برگزاری مراسم و مناسبتهای اجتماعی باشد. در واقع میتوانم بگویم 40 درصد از این دو هزار متر فضای نیمهباز است.
چه شد که شهرداری تهران به فکر ایجاد دژباغ کن افتاد؟
در حال حاضر بخش کن به دلیل حفظ بافت فشرده و نیز دسترسیهای سخت و دلایل دیگری مانند نبودن توسعه شهری، تبدیل شده به محل خانوادههای افغان یا پنج شش خانواده که جاهای قدیمی را اجاره و با هم زندگی میکنند. بسیاری از این خانهها محل پاککردن سبزی است. بچههایشان علاوه بر سبزی پاککردن، زبالهگردی هم میکنند. این کودکانِ ساکن هیچ امکاناتی برای تفریح نداشتند و در زمینهای خشک و پر از گرد و خاک بازی میکردند. ما برای این مجموعه هدفگذاری و مطالعات اولیهاش را شروع کردیم. کار طراحی اینجا را اواخر سال 97 و بهطور جدی از بهار 98 از طرف سازمان نوسازی شهرداری تهران که آن زمان آقای دکتر حاج علیاکبری، رئیسش بود، آغاز کردیم. طبق مطالعاتی که انجام دادیم و تحقیقات و نیازسنجیهایی که در محله داشتیم، تصمیم گرفتیم اینجا یک مرکز اجتماعی، تفریحی، فرهنگی و ورزشی باشد که نیازهای مختلف اهالی را پوشش میدهد؛ اما با تمرکز روی کودکان و توانمندسازی زنان خانهداری که در آنجا بودند و فقیرند. علاوه بر اینکه برای بچهها فضای تفریحی مناسب فراهم کنیم، کتابخانه هم برای کودکان و نوجوانان بگذاریم و نیز فضاهای بازی و ورزش همراه با کلاسها و کارگاههای آموزشی و هر برنامهای که میشود گذاشت. تصمیم بر این شد که برای درآمد زنان آنجا که اکثرا فقیرند یا زنان سرپرست خانوار هستند، کارگاههایی ایجاد کنیم. کارگاههایی برای تولیدات خانگی و آموزشهایی مثل صنایعدستی، وسایل تزئینی. ما در این فضا بازارچههایی پیشبینی کرده بودیم که به صورت هفتگی یا ماهانه بتواند در مجموعه برگزار شود. درواقع ما دو ایده را برای ایجاد مجموعه دنبال کردیم؛ یکی اینکه دیواری درست کنیم یا به عبارت دیگر دیوار تاریخی کن را در آن منطقه احیا کنیم، ولی این بار این دیوار برای صلح، بازی و تفریح باشد، نه جنگ؛ با توجه به اینکه آنجا باغ بوده و همین الان هم دورش باغ است، تصمیم گرفتیم از الگوی دژباغ استفاده کنیم. دژباغ یکی از الگوهای معماری گذشته ایران بوده که نمونهاش در جاهای مختلف ایران مثل کرمان هست. به عبارت دیگر دژی بوده که یک حیاط مرکزی بزرگ داشته و دیوارهای دژ دور باغ را شکل میدادند. در واقع از این الگو یک قرائت مدرن کردیم. در فضاهای میانی دژباغ کن که هنوز درختان و نهالهایش کاشته نشده، طرح کاشت را دادیم و نمیدانیم بعدا چطور میشود. درحقیقت این محوطه بعد از اینکه نهالها رشد کردند، فرم نهایی خود را که به صورت باغ است میگیرد. یک زمین بزرگ بازی وسط حیاط وجود دارد که زمین ماسهای است تا نرم باشد و بچهها آسیب نبینند و مثل چمن نیست که نیاز به مراقبت داشته باشد، یک زمین آزاد است. بچهها میتوانند در آن دروازه بگذارند و فوتبال ساحلی بازی کنند یا تور والیبال بگذارند و والیبال ساحلی بازی کنند یا هر بازی دیگری که دوست دارند. این زمین چندعملکردی است و به جز بازی بچهها، در زمانهای دیگر میتواند برای هر نوع مراسم یا کنسرت، تعزیه یا مراسم مذهبی استفاده شود. دور زمین مثل گرادنهای آمفیتئاترهای روباز جا برای نشستن پلکانی دارد که در وسط و لابهلای این گرادنها، باغچه و فضای سبز وجود دارد و با گرادنهای سکوهای تماشاچیهای معمولی فرق دارد. دیوارِ دور تا دور قلعه یک دیوار نازک نیست و قطر سه متری دارد و زیرش انواع اتفاقات میافتد که یک اتفاق خیلی مهمش بازی است. در اینجا سرسرههایی قرار دادیم که در واقع بخشی از معماری است؛ یعنی همانطور که میتوانید انتخاب کنید از پله پایین بیایید، میتوانید انتخاب کنید از سرسره پایین بیایید؛ حتی آدمبزرگها هم میتوانند انتخاب کنند از آن استفاده کنند. البته دوتای اصلی این سرسرهها هنوز اجرا نشده؛ ولی همانهایی که اجرا شده الان دارد کار میکند. فضای دیوارهای دور یا همان دیوار دژ جایی برای بازی است. همان ایده که اگر دیواری برای جنگ بوده، اکنون با یک قرائت مدرن دیواری برای افزایش تعامل انسانی و بازی است.
جامعهشناسی شهری مدرن به دنبال ازبینبردن دیوارها و عمومیکردن محوطههاست. اینکه شما یک فضایی با این ویژگیها را در پس یک دیوار تعریف کردید، کمی با علم روز جامعهشناسی فاصله دارد.
آنجا یک دیوار باز است و دیوار بسته نیست. در واقع در دیوار ردگذاری شده و دهانه دارد. دور تا دور دیوار بازی شکل میگیرد. در آنجا میتواند انواع غرفههای ارائه محصولات و جشنوارههای خانگی برگزار شود.
دژباغی که اکنون وجود دارد تا چه اندازه با ایده و طرح اولیه شما که از اواخر دهه 90 شکل گرفته بود، مطابقت دارد؟
اجرای پروژه ابتدای سال 99 و در دوره شهرداری آقای حناچی شروع شد، ولی کار تمام نشد و 40، 50 درصد عملیات اجرایی برای دوره شهرداری جدید ماند. در عمل و اجرا یک اتفاق خوب و یک اتفاق نهچندان خوب افتاد. اتفاق خوب این بود که علیرغم اینکه در آنجا بر اجرا نظارت نداشتیم، اما گفتم هر کمک فنی و پشتیبانیای که بخواهید انجام میدهم و تنها خواهشم این است که عین نقشهام را اجرا کنید. معاونت فنی نوسازی هم این قول را به من داد. 80 درصد چیزی که شما اکنون میبینید مطابق نقشه من است و از این نظر راضیام. فقط باید درختها و نهالها کاشته تا آنجا دژباغ شود. برای افتتاحیه یکسری گل و بوته کاشته شده اما بایستی درختان و فضای سبز درست اجرا شود. اما اتفاق منفی، تجاریکردن اینجاست، با این عنوان که بودجه برای اداره اینجا وجود ندارد و دژباغ باید خودگردان عمل کند تا بتوانند فضاهایش را اجاره دهند.
دقیقا چه اتفاقی رخ داده است؟
در نقشه اولیه من کافهرستورانی در دو طبقه وجود داشت. مسئولان گفتند باید خودگردان شود و پول نگهداری کل آنجا را ندارند. آن را گرفتند و شروع به گسترش آن کردند و بخش بزرگی از فضاهای فرهنگی و اجتماعی که بر آن اساس آنجا را طراحی کردیم، گرفتند؛ یعنی کارگاهها و کلاسهای آموزشی را گرفتند و به فضای رستوران اضافه کردند. کارگاه و کلاس یک طبقه دراز بود که 60 تا 65 درصدش کارگاه بود و مابقی رستوران، سرویس بهداشتی و کافه بود. آنها صددرصد آن طبقه را رستوران کردند و کارگاه و کلاسها را گرفتند. فضایی که ما برای آشپزخانه در نظر گرفته بودیم، مناسب همان رستوران کوچک بود و حالا که کل طبقه را رستوران کردند دیگر آشپزخانه کوچک جواب نمیدهد و کتابخانه کودکان و نوجوانان طبقه پایین را تبدیل به آشپزخانه رستوران کردند.
این اتفاق در دوران شهرداری قبل رخ داد؟
در دوره شهرداری قبلی نبود و چند ماه آخر قبل از افتتاح (حدود دو ماه پیش افتتاحیه بود) این اتفاقات افتاد، چون در حال ساخت بود و از آنجا که ما نظارت نداشتیم، از طریق کسانی که در آنجا کار میکردند باخبر شدیم. بسیار ناراحت شدم ولی نمیتوانستم کاری بکنم. تنها امیدم این است که در آینده که شرایط کشور و مدیریت شهری بهتر شد به همان برنامه قبلی که گرایش اجتماعی داشت به فضا برگردند. در حال حاضر هم کتابخانه کودکان و نوجوانان، هم کلاسها و کارگاههای آموزشی در خدمت رستوران، تجاریسازی و اجارهدادن هستند. اینجا یک برنامه بهرهبرداری درست و مدیری که برنامهریزی فرهنگی و اجتماعی بکند میخواهد تا پایگاهی شود که با اهالی ارتباط بگیرد و آنها را جمع کند. فرض اولیه ساخت اینجا این بود که فضایی شود تا از طرف شهرداری خدمات اجتماعی ارائه دهد ولی الان شهرداری آن را اجاره میدهد. با اینکه چیزهایی که میخواستیم نشده اما ظاهر فضا اینقدر برای بچهها جذاب است که هر روز پر از کودک میشود. از سرسرهها بالا و پایین میروند. ایدهای که برمبنای تعامل داشتیم، رخ داده است. بسیاری از ایدههایمان عملیاتی نشد ولی جنازهاش هم دارد کار میکند. امیدواریم در آینده مدیرانی بیایند که همان کارهای مدنظرمان را اجرا کنند؛ یعنی نصف رستوران را به خدمات اجتماعی برگردانند و مدیری بگذارند که کارها را برنامهریزی کند. ساختمان و مجموعه درست ساخته شده، اگر درست ساخته نمیشد هیچ امیدی به آینده نداشتیم. با تغییر مدیریت و تغییر دیدگاه و با اصلاحات جزئی دوباره قابل احیاست؛ زیرا کلیتش خوب ساخته شده است.
رستوران بزرگ احتمال حضور مشتریانی از سراسر شهر را به همراه دارد. برای حضور این افراد مسائل اجتماعی و فنی زیادی باید مد نظر باشد، مثلا پارکینگ.
چیزی که ما در نظر گرفته بودیم یک کافه کوچک بود که به ساکنین مجموعه سرویس میداد. در حال حاضر برای پارکینگ و ترافیک فکری نشده اما امکانش وجود دارد. در گذشته برای این هدف طراحی نشده بود، ایده برای یک فضای محلی بود و اینکه در مواقع خاصی افراد برای جشنوارهها به آنجا بروند. باید در زمینهای اطراف برای پارکینگ فکری بکنند.
یک موضوع مهم دیگر بحث ایجاد امنیت در پاتوقهای محلهای است. شهرداری تهران عموما این پاتوقها و فضاهای کوچک را ایجاد میکند بیآنکه به امنیت شهروندانی که در آن حضور دارند، فکر کند. برخی از این فضاها بعد از مدتی به فضای ناامن شهری تبدیل میشود، بهویژه برای زنان. آیا شما برای این موضوع فکری کردید؟
از دو طریق میشود امنیت را در فضاهای شهری برقرار کرد؛ یکی اینکه ناامنی همیشه در اماکن خلوت و جاهایی که نظارت شهروندی وجود ندارد رخ میدهد؛ پس کشاندن جمعیت و حضور آنها در فضایی که نیمهمتروکه است، خود به خود امنیت ایجاد میکند و ما این کار را با شلوغکردن و رونقدادن به فضا انجام میدهیم که بهترین نوعش این است و نوع دیگر نظارت اداری؛ یعنی مثل هر مرکز فرهنگی دیگری میتواند یک نگهبان داشته باشد و فضایی برای استقرار نگهبان یا کسی که به صورت دائمی آنجا باشد، وجود دارد که یک قسمت بالای سر یکی از ورودیهاست و الگویش از الگوی قلعههای قدیمی گرفته شده که درست بالای دروازه اتاق گاردها بوده و همه جا را کنترل میکردند. در حال حاضر البته هیچکدام از اینها نیست و همچنان عملیات ساختمانی ادامه دارد؛ اما چون شهرداری جدید دستاوردی نداشت، این را به عنوان تنها دستاوردش افتتاح کرد، در شرایطی که هنوز تکمیل نشده بود.