دو متخصص مطالعات و برنامهریزی شهری از فرایند مدرنسازی شهرهای کشور بدون آمایش سرزمین و تبعات آن میگویند؛
شهر بیبرنامه
آذرماه سال 1398 چهار روز بارش بیوقفه، سیلاب فاضلاب را به خانه مردم اهواز و آبادان کشاند. تصاویری از چهره گریان و مستأصل مردم آن روزها خبرساز شد. در سال 1396 عکسهای متعددی از شهرک نیروی هوایی اصفهان در رسانههای محلی منتشر شد که شکافهای عمیقی بر دیواره و سقف خانههای مردم را به نمایش میگذاشت. شکافهای ترسناکی که موجب تخلیه شهرک شد. بحران آب در اصفهان و فرونشست سنگین زمین، علت اصلی آن ترکها بود. ترکهایی که بعد از این بر پیشانی میدان نقش جهان و گرانقیمتترین آثار تاریخی شهر نشست.

مریم شکرانی: آذرماه سال 1398 چهار روز بارش بیوقفه، سیلاب فاضلاب را به خانه مردم اهواز و آبادان کشاند. تصاویری از چهره گریان و مستأصل مردم آن روزها خبرساز شد. در سال 1396 عکسهای متعددی از شهرک نیروی هوایی اصفهان در رسانههای محلی منتشر شد که شکافهای عمیقی بر دیواره و سقف خانههای مردم را به نمایش میگذاشت. شکافهای ترسناکی که موجب تخلیه شهرک شد. بحران آب در اصفهان و فرونشست سنگین زمین، علت اصلی آن ترکها بود. ترکهایی که بعد از این بر پیشانی میدان نقش جهان و گرانقیمتترین آثار تاریخی شهر نشست.
در پاییز سال 1396 زلزلهای مهیب کرمانشاه را لرزاند و سرپل ذهاب را با خاک یکسان کرد. تصاویر خانههای سستبنیاد سرپل ذهاب و مسکن مهر، روزها و هفتهها روی خروجی رسانهها خودنمایی میکرد و... . این اتفاقات فقط بخشی از گرفتاریهای عدیدهای است که شهرهای کشور با آن دستوپنجه نرم میکنند. امیر منصوری، دانشآموخنه دکترای مطالعات شهری، گرایش معماری منظر از دانشگاه لاویلت پاریس و دکترای معماری از دانشگاه سوربن فرانسه و ناصر براتی، دانشآموخته دکترای برنامهریزی شهری دانشگاه هریوت وات انگلیس، باور دارند که ریشه تمام گرفتاریهای زیست شهری در ایران به طرح جامع و تفصیلی شهر برمیگردد. طرحی که آن را بدون ریشه و تقلیدی سطحی از برنامهریزی شهری در جهان غرب میخوانند و معتقدند که این طرح نه همچون نسخه مادر، علمی و آکادمیک بود و نه نسبتی با زندگی شهری انسان شرقی و انسان ایرانی دارد. این دو متخصص مطالعات و برنامهریزی شهری در میزگردی توضیح میدهند که چگونه مدرنسازی شهرهای کشور با وجود یک برنامه صوری و بدون آمایش سرزمین، بیقاعده پیش رفته و به مشکلات بزرگ در زیست شهری شهروندان ایرانی رسیده است.
شهرهای کشور با مشکلات عدیدهای روبهرو هستند؛ از ترافیک و آلودگی هوا گرفته تا گسلهای مهیب زلزله و بحران آب و فرونشست زمین. ریشه این مشکلات به کجا برمیگردد؟
ریشه تمام این مشکلات به سندی با عنوان طرح جامع و تفصیلی شهر برمیگردد. طرح جامع و تفصیلی شهر درواقع سند زندگی شهری است و باید تمام پدیدههای زیست شهری را در بربگیرد؛ به عنوان مثال ما باید بدانیم در فلان محله تهران چند مدرسه لازم است؟ هر کلاس چند نفر دانشآموز دارد؟ مدارس باید در چه فاصلهای از هم ساخته شود؟ آیا مدرسه در جای امنی واقع شده است؟ مدرسه با اتوبان یا معابر پرتردد چقدر فاصله دارد؟ آیا مدرسه به ایستگاههای حملونقل عمومی دسترسی کافی دارد؟ و... امثال این پرسشها برای تکتک ساکنان شهر مطرح است و طرح جامع شهری باید به تمام این پرسشها پاسخ دهد. به همین لحاظ، طرح جامع شهری مسئول تمام اتفاقاتی است که برای شهروندان رخ میدهد.
برای مثال طرح جامع شهری مسئول آلودگی هوا و سلامتی شهروندان است یا طرح جامع شهری مسئول اتفاقی است که برای دانشجوی دانشگاه تهران رخ داد؛ دانشجویی که برای تسلیمنکردن لپتاپ خود به زورگیران، کشته شد. چرا و چگونه؟ اینگونه که طرح جامع، کوچهای در شهر ایجاد کرده که کوچه متروکه است و فضای بیدفاع دارد. در نتیجه این کوچه تبدیل به شکارگاه کیفقاپان شده است. درحالیکه میشد نزدیک خوابگاه دانشجویان، مرکز تجاری ایجاد کرد یا باشگاه و فضای ورزشی ساخت و امنیت آن بخش از محله را بالا برد. درباره قیمت بالای مسکن و تبعات آن هم طرح جامع شهری مقصر است؛ چراکه طرح جامع نتوانسته سازوکارهایی تعریف کند که مسکن مناسب و به تعداد کافی در دسترس شهروندان قرار بگیرد و سایر مشکلاتی که بر شهرهای کشور و فضای زیست شهری شهروندان مترتب است.
مشکل طرح جامع شهری کجاست؟ آیا طرح جامع شهری پاسخ دارد اما قانون رعایت نمیشود، یا اساسا پاسخی برای نیازهای شهری ندارد؟
اساسا پاسخی برای این پرسشها و نیازها ندارد و قانون کاربردی و کارآمدی نیست. درواقع اساسیترین گرفتاری طرح جامع و تفصیلی شهر این است که روی همه اجزای شهر تسلط ندارد، اما در عین حال آن را متولی تمام مسائل شهری میدانند. برای توضیح این وضعیت، دوباره از آلودگی هوا مثال میزنم. حدود دو دهه قبل سازمان محیط زیست طرح جامع رفع آلودگی هوا را تهیه کرد و به تأیید هیئت دولت رسید، اما این طرح جامع اجرا نمیشود. چرا؟ آیا ترک فعل و تخلف شده است؟ خیر. شما وقتی از سازمان محیط زیست میپرسید چرا هوا آلوده است؟
میگویند به ما ارتباطی ندارد و بنزین خودرو باید یورو5 باشد، اما یورو 5 نیست. میروید از وزارت نفت میپرسید که چرا بنزین یورو5 نیست؟ میگوید از خودروساز بپرسید که چرا موتوری با قابلیت سوخت یورو5 تولید نمیکند؟ از خودروساز میپرسید، خودروساز پاسخ میدهد که تحریم هستیم و سرمایهگذار نمیآید یا تورم بالاست و هزینه ساخت بالا میرود. از وزارت اقتصاد بپرسید چرا تورم بالاست؟ و... درواقع آن طرح جامع رفع آلودگی هوا به هیچ دردی نمیخورد و هیچ مشکلی را حل نمیکند، اما قانون آن وجود دارد. طرح جامع و تفصیلی شهر هم چنین وضعیتی دارد و نمیتواند به پرسشها و نیازهای شهر پاسخ دهد، اما قانون آن وجود دارد و سؤال این است که چرا اصولا باید قانونی وجود داشته باشد که کاربردی نیست؟ قانونی که نشدنی است و مسئلهای را از شهر حل نمیکند؟
یعنی شما اعتقاد دارید که نیازی به طرح جامع شهری نیست؟
ببینید ما با یک طرح جامع شهری مواجهیم که قانون مصوب وزارت راه و شهرسازی است و ما با یک طرح جامع شهری مواجه هستیم که درواقع به مفهوم، سند اداره یک شهر است. بنابراین ما یک چارچوب نظری داریم که همان سند اداره شهر است و یک چارچوب عملی که طرح جامع مصوب وزارت راه و شهرسازی است و در حال حاضر موجود است. درباره سند مصوب وزارت راه و شهرسازی باید گفت که این طرح ناکارآمد است و قادر به حل مسائل شهر نیست، اما درباره چارچوب نظری و مفهوم سند اداره یک شهر باید بگویم که قطعا ما نمیتوانیم با هرجومرج و... یک شهر را اداره کنیم و نیاز به برنامه داریم. به عبارت دیگر ما برای شهر محل سکونتمان آمال و آرزوهایی داریم و این آمال و آرزوها را باید از طریق سند یا برنامه یا قانون عملیاتی کنیم.
دکتر براتی! از نظر شما چگونه میتوان به سند یا برنامهای دست پیدا کرد که بتواند پاسخگوی نیازهای زیست شهری باشد؟
شهر اصولا حیات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی انسانهاست و ماهیتی پیچیده دارد. در جهان امروزی این بحث کاملا جا افتاده و شفاف شده است که ریشه برنامهریزی فضایی و محیطی، فلسفه است. ما بدون درنظرگرفتن فلسفه، نمیتوانیم برای شهر به عنوان نمودی از حیات جمعی انسانها برنامهریزی کنیم. بر همین اساس باید بگویم که فلسفه طراحی و برنامهریزی شهری در کشورهای غربی اصولا با فلسفه طراحی و برنامهریزی شهری در کشورهای شرقی متفاوت است.
بعد از رنسانس در اروپا، تلقی از جهان، یک موجود مرده بود که هیچ ارتباطی با جهان دیگر نداشت و پدیدههای آن بر اساس روابط کاملا مادی و زمینی شکل میگرفت. بنابراین اساس طراحی شهرهای اروپایی بعد از رنسانس این فلسفه و دیدگاه بود و برنامهریزان شهری معتقد بودند که برای شهر باید از طریق روش علمی برنامهریزی کرد. راه و روش علمی هم یعنی اینکه پدیدهای را تجربه و تکرار کنید و اگر به پاسخ مناسب رسیدید، برای آن حکم علمی صادر میشود و اگر به پاسخ مناسب نرسیدید آن روش ابطال میشود. در مقابل، فلاسفه شرقی و بهخصوص فلاسفه ایرانی و اسلامی معتقدند که جهان موجودی زنده و معنادار است و عالم بیهوده خلق نشده است؛ بنابراین برنامهریزی شهری در ایران نمیتواند بدون درنظرگرفتن فلسفه و باور جامعه ایران باشد.
فلسفه و جهانبینی طرح جامع شهری در ایران چیست؟
طرح جامع شهری در ایران آش شلهقلمکار و ملغمه عجیبی است. برنامه جامع شهری در ایران زاییده اصل چهار ترومن است. این اصل به سخنان هری ترومن، رئیسجمهوری وقت آمریکا در سخنرانی وضعیت آمریکا در سال 1949 برمیگردد. ترومن در آن سخنرانی گفته بود که کشورهای غنی مقابل کشورهای فقیر مسئولیت اخلاقی دارند. در آن زمان کمکهای آمریکا محدود به کمکهای فنی بود و با هدف جلوگیری از گرایش کشورهای فقیر به بلوک شرق و نحله فکری کمونیست انجام میشد.
در ایران آن زمان، یک نگرانی عمده این بود که ایران به قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان و... تبدیل نشود و اعتقاد بر این بود که برای جلوگیری از تبدیل ایران به ایرانستان باید از اصل چهار ترومن کمک گرفت. بنابراین در کشور سازمان برنامه، سازمان هواشناسی، مرکز آمار و... ایجاد و برنامههای توسعه تدوین شد. طرح جامع شهری هم در قالب همین برنامههای توسعه به ایران راه یافت. درواقع طرح جامع شهری اولیه در ایران، طرحی آمریکایی بود و طبیعتا نمیشود از یک آمریکایی انتظار داشت که شبیه یک ایرانی فکر کند. بنابراین آن طرح جامع شهری نسبتی با فلسفه فکری ایرانیان نداشت. از دیگر سو، نمیشود گفت که شهرهای ایران بر مبنای یک طرح علمی توسعه یافتند، چون علم نقدپذیر است و برمبنای تجربه و تکرار به راهکار میرسد، اما طرح جامع شهری در ایران نقدپذیر نبود و امکان ارزیابی و اصلاح آن وجود نداشت. بنابراین وقتی شما از طرح جامع، مدام ارزیابی ندارید، نقدپذیری ندارید، تکرار و تجربه و یافتن پاسخ مناسب ندارید، نمیتوانید بگویید که به علم و روش علمی پایبند بودهاید.
شما میگویید طرح جامع شهری نسخه آمریکایی بود و با فلسفه زندگی ایرانیان سازگاری نداشت. تکلیف چه بود؟ چگونه میشد شهرهای ایرانی را مدرن کرد؟
مسئله اصلی این نبود که طرح آمریکایی است. مسئله اصلی این بود که الگوی توسعه شهرهای ایران نه بر مبنای سنت و کهنالگوها و فلسفه زندگی شرقی پیش رفت و نه بر اساس اصول علمی. بر مبنای فلسفه شرقی پیش نرفت چون اصولا پایه طرح غربی بود و بر مبنای علمی پیش نرفت، زیرا در اجرا با مشکلات فراوان مواجه شد. به عنوان مثال طرح جامع شهری در آن زمان بخشی از برنامه توسعه کشور بود اما ایرانیان اصرار داشتند که اجرای آن را به وزارت آبادانی مسکن وقت بسپارند. این در حالی است که آمریکاییها بهدرستی اصرار داشتند که اجرای طرح جامع شهری در اختیار سازمان برنامه باشد چون نیاز به آمایش سرزمین است و برنامهریزی برای توسعه ایران باید یک جا متمرکز باشد.
آنها میخواستند در یک نگاه کلگرایانه، سرزمین، منابع آن و توزیع جمعیت را آمایش و ارزیابی کنند و بر اساس آن برای توسعه کشور و در نتیجه توسعه شهری برنامهریزی کنند. درواقع برنامه این بود که پس از آمایش سرزمین و بر اساس نظم آن، شهرها را طراحی کالبدی کنند و طرح را برای اجرا به معماران و مهندسان عمران بسپارند، اما ایرانیان به حدی این گروه متخصص آمریکایی را اذیت میکنند که آنها گلایهنامهای مینویسند و گزارش میدهند که ما نمیتوانیم در ایران کار کنیم زیرا ایرانیان به نظم و قاعده پایبند نیستند و قانعکردن آنها سخت است و از ایران میروند. این است که میگویم طرح جامع شهری که الگوی توسعه شهرهای ایران شد، به علم هم پایبند نبود تا بگوییم توسعه شهرهای ایران اگر بر مبنای فلسفه شرقی نبود، بر مبنای اصول علمی بود. خیر، بر مبنای اصول علمی هم نبود.
در سالهای پس از انقلاب شرایط چگونه پیش رفت؟ آیا مطابق با ادعاهای موجود توانستند الگوی شهرهای ایرانی و اسلامی را در طرح جامع شهری پیاده کنند؟
به هیچ عنوان نتوانستند و در سالهای پس از انقلاب هم همان نسخه بیسروتهی را که از طرح آمریکایی استخراج شده بود، در پیش گرفته شد و بله، این ادعا مدام گفته شد که ما میخواهیم بندهایی با عنوان الگوی ایرانی و اسلامی به طرح جامع شهری اضافه کنیم، اما این بندها، خواستههای پراکندهای بودند که نمیتوان نام برنامه جامع روی آن گذاشت. درحقیقت این نگاه و تلقی مدیران سالهای پس از انقلاب، از لحاظکردن فلسفه فکری ایرانی و اسلامی در توسعه شهرها، بسیار سطحی بود و مثل این میماند که شما یک اروپایی سکولار را به ایران بیاورید و او را مجبور کنید که چادر بپوشد!
گذشته از این، همان نسخه آمریکایی طرح جامع شهری که پایه و اساس طرح جامع شهری در ایران است، در حال حاضر در کشورهای غربی دِمُده و منسوخ شده است، اما در ایران همچنان همان نسخه منسوخ با تلقی نادرست از جهانبینی انسان ایرانی، در حال اجراست. من همه این نکات را توضیح دادم که بگویم از ابتدا در طرح جامع شهری، راه ما غلط بوده است و داریم به خودمان دروغ میگوییم. ما نه به روش سنتی پایبند بودیم که اگر بودیم سبک طراحی شهری یزد و کاشان و امثالهم ادامه پیدا میکرد، نه به برنامهریزی مدرن با فلسفه شرقی پایبند بودیم و نه حتی همان برنامهریزی مدرن غربی اما علمی را دنبال کردیم. نکته جالب اینکه سازمان برنامه و بودجه گزارش میدهد که 60 یا 80 درصد همین دسته از برنامهها اجرا نشده است. خب پرسش این است چرا برنامهای که اجرا نمیشود و شکست خورده، جمع نمیشود؟
آقای دکتر منصوری شما پاسخ این پرسش را بفرمایید که چرا برنامههایی که شکست خورده و سیاستگذار به اجرائینشدن آن اذعان دارد، کنار گذاشته نمیشود و چرا کسانی که منتقد این برنامهها هستند، پشت میز مدیریت به گونه دیگر عمل میکنند؟
به نکته خوبی اشاره کردید. من میتوانم نام بسیاری از مدیران شهرداری یا وزارت راه و شهرسازی و در کل مدیران شهری را ببرم که سر کلاسهای دانشگاه به دانشجویان میگویند طرح جامع شهری اشتباه است و ره به خطا بردن است، اما پشت میز مدیریت همه چیز را به طرح جامع شهری ارجاع میدهند. ماجرا چیست؟ آیا آنها افراد دورو و منافقی هستند یا در سازوکار اداری مجبور به انجام کاری غیر از اعتقاداتشان میشوند؟ به باور من خیر، هیچکدام پاسخ نیست. معمولا مدیرانی به کار گماشته میشوند که دانش آنها عمقی ندارد و این افراد اگر پشت میز مدیریتی بگویند طرح جامع شهری نادرست است، بلافاصله از آنها پرسیده میشود که خب جایگزین چیست؟
و از آنجا که این افراد نمیتوانند جایگزینی ارائه دهند، به همان طرح نادرست بسنده میکنند. این مسئله اما سر کلاس دانشگاه، موضوعیت ندارد و کسی آنها را موظف نمیکند که برنامه جایگزین بدهند. بنابراین در دانشگاه با خیال راحت میگویند که طرح جامع شهری نادرست است. برای اثبات اینکه دانش این مدیران عمق ندارد، مصادیق فراوان است؛ مثلا این افراد میدانند که توسعه شهرها در سواحل دریا خوب است، اما طرح عجیب و سراسر اشتباهی میدهند که برای هر استان شهری جداگانه در سواحل جنوب ساخته شود! خب این نشان میدهد که آنها فهم عمیقی از مسئله ندارند و در نتیجه اگر مجبور شوند راهکار بدهند، راهکاری میدهند که مشکلات جدید و وخیم دیگری تولید میکند.
شما اشاره کردید راهکاری که مدیران کمدانش میدهند منجر به تولید مشکل جدید میشود. در طرح جامع شهری، گاهی خروجی فساد خیرهکننده بوده است. آیا این برنامهها در خدمت منافع شخصی و رانت نوشته شدهاند یا واقعا از سر ناآگاهی بوده است؟
بله، منافع گروههای ذینفع و صاحب رانت آنقدر عدد درشتی است که این شائبه ایجاد میشود، اما پاسخ به این پرسش، هرچه باشد یک نکته مهم است و آن اینکه طرح جامع شهری آنقدر از مسیر و هدف منحرف شده که دیگر راهحل نیست و بخشی از مسئله و مشکل است. اینکه طرح جامع شهری بخشی از مشکل است، همان فسادی است که شما اشاره میکنید؛ یعنی شهری مسئله ندارد، اما با طرح جامع شهری برای آن مسئله تولید میکنند. به عنوان مثال برای منطقهای پیشبینیهای جمعیتپذیری میدهند که هیچ پشتوانه منطقی و علمی ندارد و به این وسیله زمینهایی را به شهر ملحق کرده و با قیمت گزاف میفروشند یا بساط زمینخواری را مهیا میکنند یا شهرداری قانون میدهد که در منطقهای ساختمانهای بلندتر از چهار طبقه ساخته نشود، اما تراکمفروشی میکند و از این راه به درآمد کلانی رسیده است. خب این چه قانونی است که خود متولی هم آن را قبول ندارد؟
اصلا باید بگوییم که انحراف طرح جامع شهری از هدف به حدی بوده که سبب آسیبهای بزرگ به ساکنان شهرها شده است. برای مثال ساختمانهایی با استحکام پایین روی گسلهای زلزله ساخته شدهاند یا آلودگی هوا در تهران به نقطهای رسیده که باید برای حفظ سلامت بخشی از اقشار مثل سالمندان، کودکان یا افراد آسیبپذیر و بیمار، بخشی از اقشار را از شهر حذف کرد. گذشته از این شهرهای کشور دیگر هویت مستقل ندارند. چرا؟ چون طرح جامعی که برای شهر شمالی مینویسند هیچ فرقی با طرح جامع شهری در جنوب ندارد. این در حالی است که شما با دیدن تصویری از بافت قدیمی یزد بهراحتی میتوانید بفهمید این شهر یزد است و اقلیم کویری دارد یا این شهر رشت است.
گذشته از این، ما در گذشته مراکز دادوستد شهری مانند بازار را داشتیم که شیوه طراحی آن موجب شگفتی متخصصان شهری اروپایی است، قهوهخانه و گود زورخانه داشتیم و فضاهایی برای تعامل اجتماعی در شهر تعریف کرده بودیم. ما معماری متناسب با اقلیم داشتیم و... اما تمام این اندوختههای غنی طراحی شهری دور ریخته شده و مردمی که طراح زیباترین بازارها و تیمچهها و سراها بودهاند، در یک فضای بیروح و بیسلیقه سوار بر پلهبرقی میشوند و بین طبقات یک مال تجاری سیر میکنند بیآنکه هیچ خاطره و دلبستگی به این فضا داشته باشند و گاه حتی با آن احساس غریبگی دارند. اصلا هویت انسان ایرانی کجای این مالهایی است که قارچگونه در سطح شهر سبز شدهاند؟ چه بر سر ما آمده است؟ مردمی که اجدادشان آموزگار تمدن و شهرنشینی به سایر نقاط جهان بودهاند.
اگر ما بخواهیم کهنالگوهای توسعه شهری در ایران را دنبال کنیم، نسبت انسان مدرن ایرانی را با این کهنالگوها چگونه تعریف کنیم؟
وقتی از کهنالگوها و اندوختههای غنی توسعه شهری و معماری در ایران حرف میزنیم، منظور این نیست که باید مدرنیته را کنار بگذاریم، منظور این است که انسان ایرانی در فضای زیست شهری دچار ازخودبیگانگی نشود. من یک مثال بزنم؛ ما در حال حاضر به فضای سبز محصور، پارک میگوییم. پارک واژهای است که از زبان فرانسوی به زبان انگلیسی راه پیدا کرده و به معنی فضای سبز محصور برای نگهداری حیوانات اهلی است. ما برای تقلید از فرهنگ دیگر به حدی سر از پا نشناختیم که معادلهای زبانی خودمان را به فراموشی سپردهایم و این اصطلاح حتی به قانون کشور رسوخ کرده و اصطلاح پارک علم و فناوری داریم! درصورتیکه ما در فرهنگ ایرانی برای فضای سبز محصور اصطلاح باغ و بوستان یا پردیس را داریم. حالا باغ یعنی چه؟ خانم دکتر آموزگار میگویند کلمه باغ احتمالا از واژه «بغ» میآید.
بغ در دین زرتشتی به معنی موجودی است که این قدرت را دارد که از وحدت کثرت بیافریند، یعنی خدا. انسان ایرانی برای فضای سبز و طبیعت محصور واژه باغ را انتخاب کرده و احتمالا اشاره به رستن و زایندگی طبیعت دارد. بعد شما در الگوی معماری باغ ایرانی هم تکثیر را به زیبایی هرچه تمامتر میبینید. خب ما برای چه باید این زیبایی تمام و این حسن سلیقه اجدادمان را دور بیندازیم و معادلی بیاوریم که از آن هیچ چیز نمیدانیم جز یک تصویر و کلیشه از فضای سبز؟ یا «فر» در زبان فارسی به معنی نور، عالم بالا و کمال است. ما فرهنگ داریم و انسانهای فرهمندی هستیم. ما جستوجوگر کمالیم. چرا باید این زیباییها از هویت ما و هویت شهرهای ما زدوده شود؟ این زیبایی چه تعارضی با جهان مدرن دارد؟ کمااینکه باید گفت انسان غربی هم امروز مانند انسان عصر رنسانس یک انسان تمامزمینی نیست و مسائلی مانند متافیزیک و تئوری جهان موازی و... را مطرح میکند.
ما یک طرح جامع شهری داریم که توسط مفهوم مدرنی به نام دولت، تهیه شده اما محصول وضعیت فعلی شده است. دکتر براتی میگویند که کهنالگوهای توسعه شهری در ایران، شاهکارها به جای گذاشته است بدون اینکه طرح جامع شهری موجود باشد یا دولتی که بخواهد آن را تهیه کند. دوباره به پرسش قبلی برمیگردم آیا وجود طرح جامع شهری ضرورت دارد؟
ببینید ما از مفاهیم مدرن هم سوءاستفاده کردهایم و دولت خود را در همهچیز مداخله داده است. بله در گذشته اهالی یک محله، محله خود را میساختند و حتی برای بناهای معظمی مانند مساجد جامع، افراد چند محله پول جمع میکردند و برای شهر مسجد جامع میساختند. درواقع حکومت مداخله چندانی در فرایند توسعه شهری نداشت و مردم سازندگان اصلی شهر بودند، اما در حال حاضر میبینیم که دولت به طور کامل مردم را پس زده و برای یک جوی آب در محلات هم تصمیمگیری میکند. یا دولت میگوید اگر مردم در خانه خود آشپزخانه اپن بسازند، سلیقه و تلقی من را از حریم خصوصی نادیده گرفتهاند!
به عبارت دیگر دولت حتی در ساخت خصوصیترین فضای زندگی افراد هم مداخله میکند. این سوءاستفاده از مفهوم مدرن دولت است. وقتی از طرح جامع شهری صحبت میکنیم این به مفهوم آن نیست که باید مردم را پس زد و حذف کرد و دولت تمام و کمال جایگزین توسعه شهر بشود. بلکه منظور این است که دولت تسهیلگری کند و توسعه شهر را به دست بخش خصوصی و مردم بسپارد. یعنی دولت نظارت کند که چیزی برخلاف منافع عمومی مردم رخ ندهد. فهم منافع عمومی از کجا میآید؟ از آمایش سرزمین، از مطالعه و تحقیق و علم. محصول علم چیست؟ برنامهریزی برای رفاه بیشتر. بنابراین وجود طرح جامع ضروری است اما دولت نباید نقش خود را گم کند.
من در اینجا لازم است نکتهای را اضافه کنم و آن اینکه نباید تصور کنیم هر آنچه از جهان مدرن به دست آوردیم، ایدئال و بینقص است. فیلیپ کورتلیو جانسون، یکی از بزرگترین معماران مدرنیست آمریکاست. من فیلمی از او دیدم که درباره مکتب شیکاگوست. او در این فیلم نکات جالبی را مطرح میکند و میگوید که معماری مدرن برای این خلق شد که زشتیهای نظام سرمایهداری را مخفی کند و ظلم و اجحافی را که میشود، از طریق محیط مخفی کند. او برای ادعای خود یک مصداق میآورد و سلاخخانه شیکاگو را نشان میدهد که نما و ظاهری بسیار شیک و مدرن دارد، اما در سلاخخانه، تصاویر دهشتناکی از سلاخی حیوانات و شیوه امحای زائدههای حیوانات وجود دارد.
این معمار برجسته در ادامه میگوید که در دوران جنگ سرد، شوروی به دنبال آن بود که نوعی از معماری را رواج دهد که جمعگرایی در آن بسیار پررنگ بود و در مقابل آمریکا به دنبال آن بود که فردگرایی را رواج دهد. بنابراین سازمان سیا و دولتهای آمریکا بودجه و حمایتهای مالی برای ترویج معماری مدرن غربی در سراسر جهان در نظر گرفتند و ما توانستیم با غالبکردن معماری مدرن غربی در جهان، معماری مدنظر شوروی را کنار بزنیم. بنابراین ما نباید به معماری مدرن و اندوختههای بومی نگاه صفر و صد داشته باشیم و بدانیم که نگاههای انتقادی به سبکهای معماری مدرن هم در جهان وجود دارد و ما زمانی میتوانیم بهترین بهرهبرداری را از این تجربیات داشته باشیم که همهجانبه به موضوع نگاه کنیم و در عین حال تجربیات بومی خود را دستکم نگیریم.
برای جمعبندی بحث ابتدا دکتر منصوری نکات خود را بفرمایند و سپس بحث را با نکات دکتر براتی به پایان ببریم.
عرض من این است که طرح جامع شهر درواقع سند زندگی شهری است و باید در قبال تمام پدیدههایی که در شهر رخ میدهد پاسخگو باشد، اما آنچه ما در عمل مشاهده میکنیم این است که طرح جامع شهری در ایران، حتی در قبال بدیهیترین عارضههای زیست شهری مانند آلودگی هوا پاسخگو نیست. ممکن است عدهای تصور کنند که مشکل طرح جامع شهری در اجراست، اما این تصور کاملا نادرست است. چون در عمل ما میبینیم که برای هر پدیدهای از جمله آلودگی هوا، وقتی تحقیق و تفحص انجام میشود به این نتیجه میرسند که هیچکس مقصر نیست! مصادیق از این دسته، فراوان است و ارگانهای سیاستگذار هم بارها گزارش دادهاند که بخش زیادی از برنامهریزیهای انجامشده برای کشور، اجرا نشده است.
حال پرسش این است که اگر این برنامهها اجرائی نیست چرا وجود دارند و کنار گذاشته نمیشوند، اما عارضه آنجاست که دانش سطحی غالب مدیران، برای این برنامهها جایگزین ندارد. درباره طرح جامع شهری هم پایه و اساس طرح، یک طرح آمریکایی بوده که برای زیست و زندگی شهروند آمریکایی طراحی شده نه شهروند ایرانی، اما گرفتاری آنجاست که همین طرح هم با نگاه علمی در ایران اجرا نشده است. بنابراین گرفتاریهای اساسی برای شهرهای کشور ایجاد شده است. ما در برخی شهرهای کشور شاهد بحران آب و فرونشست بحرانی زمین هستیم. در برخی شهرها که اتفاقا در مجاورت سواحل هستند، مانند شهرهای جنوب کشور، شاهد خالی از سکنهشدن مناطق هستیم و میبینیم که سیل جمعیت کشور به دلیل بیکاری به سمت تهران و کرج سرازیر شدهاند و عارضههای تازه ایجاد شده است.
از سوی دیگر شاهدیم که مسکن از دسترس بسیاری از اقشار جامعه خارج شده و بخش قابل توجهی از جمعیت کشور در بافت ناکارآمد و حاشیه کلانشهرها ساکن شدهاند و از آن سو دولت با هزینههای گزاف شهرهای جدید ایجاد کرده است اما این شهرهای جدید نتوانستهاند جمعیتپذیر شوند. چرا؟ چون مطالعه و برنامهریزی درستی وجود ندارد. درمجموع اینکه ما برای توسعه شهری و رفع چالشهای عمیقی که در زیست شهری شهروندان ایرانی پدیدار شده است، چارهای جز تمسک به علم و برنامهریزی و تجربیات بومی اجدادمان نداریم. ما نیاز به آمایش سرزمین و مطالعه علمی و دقیق داریم تا بتوانیم اسناد و برنامههای قابل اجرا بنویسیم. ضمن اینکه ما باید از علم و تکنیک و فنون جدید و مدرن استفاده کنیم، اما از آنجا که شهر یک پدیده زنده و حیات اجتماعی انسانهاست نباید جهانبینی و فلسفه زندگی آدمهای شهر را نادیده بگیرد.
ضمن اینکه باید دانست تجربیات جهان مدرن و دستاورد غرب برخلاف تصور بسیاری، غیرقابل نقد نیست. چنانکه خود آنها دستاوردهایشان را قابل نقد میدانند. به عنوان مثال فلسفه برنامهریزی شهری در غرب، امروز دیگر شهر مرده و دیدگاههای عصر رنسانس نیست و آنها با نظریات جدید فیزیک ذرهای و کوانتوم دارند پدیدههای عینی و ذهنی را مطرح میکنند و از جهانبینی صرفا علمی فاصله میگیرند. در دنیای پستمدرن غربیها هم با این تناقض و پارادوکس مواجه شدهاند که پدیدههایی وجود دارد که با دانش امروزی قابل توضیح نیست؛ برای مثال بحث زمان و مکان انیشتین دریچههای تازهای به علم گشوده است و دیگر دریچه نگاه به عالم ماده، دریچه نگاه نیوتن نیست. این در حالی است که در جهانبینی شرقی و بالاخص ایرانی ما فیلسوف بزرگی به نام ملاصدرا و حرکت جوهری را داریم. بنابراین دانش بشر در حال همگرایی است، نه واگرایی. در نتیجه ما نمیتوانیم و نباید دانش بومی خود را کنار بگذاریم. ما از نظر علمی، تکنیکی و عملیاتی میتوانیم از تجربیات غربی بهره بگیریم اما آگاهانه جهانبینی انسان شرقی و ایرانی را در برنامهریزیهای شهری لحاظ کنیم. در مجموع من فکر میکنم که ادامه این راهی که از ابتدا اشتباه بوده، ره به ترکستان بردن است و سبب میشود در روی همین پاشنه بچرخد.
همانگونه که اشاره کردم طرح جامع شهری که در قوانین کشور موجود است، اصلاحپذیر نیست. چرا؟ چون این طرح ریشه ندارد و درختی که ریشه ندارد، هرچقدر هم که آن را اصلاح و پیرایش کنید باز ثمر نمیدهد. من فکر میکنم که برای داشتن طرح جامع مناسب در ایران باید به تکنیک و روش علمی رجوع کنیم و آمایش سرزمین یک ضرورت بیچون و چراست. علاوه بر این شهر ایرانی باید واجد نگاه و فلسفه ایرانی باشد. دکتر منصوری بهدرستی اشاره کردند که جهان غرب هم دیگر جهان ماده نیست و امروز به سمت جهان ماده و معنا پیش رفته است. موضوعی که در فلسفه شرقی و ایرانی وجود دارد؛
بنابراین جهان پستمدرن نهتنها فلسفه شرقی و ایرانی را حذف نمیکند که آن را قابل اعتنا میداند. نکته دیگری که باید عرض کنم این است که من معتقدم یک برنامه جامع شهری برای توسعه شهری تمام نقاط ایران جوابگو نیست و هر شهر باید برنامهریزی مخصوص به خود داشته باشد. من خاطرم است که در جوانی در برنامهریزی برای بازسازی شهر جنگزده مهران مشارکت داشتم و آن زمان بهشدت ذوب در دانشگاه و مباحث آکادمیک بودم. بنابراین برنامهای که برای بازسازی شهر مهران نوشتیم خط به خط بر مبنای همان مباحثی بود که در دانشگاه خوانده بودیم. آن زمان برای بازسازی شهر، اردوگاه به اردوگاه دنبال مردم مهران رفتیم و همه آنها را در بازسازی شهر مشارکت دادیم. نتیجه این شد که مهران برخلاف سایر شهرهای جنگزده، تبدیل به شهری شد که ساکنانش از آن رضایت بالاتری دارند و با وجود اینکه جمعیت شهر اندک است، اما در ایام اربعین بهراحتی پذیرای حدود یکی-دو میلیون نفر زائر میشود و تابآوری بالایی دارد. بنابراین من فکر میکنم که برای طراحی سند جامع شهری باید هر شهر و ویژگیهای منحصربهفرد آن را جداگانه بررسی کرد.
نکته دیگر اینکه دولت دست از مداخلات گسترده و بیهوده در این فرایند بردارد. من باز خاطرم هست که برای پژوهشی، پرسشنامهای را بین مردم قزوین و مدیران شهری توزیع کردیم که مهمترین مشکلات شهر از نظر آنها کدام است؟ مدیران شهری پاسخ داده بودند که مهمترین مشکل شهر ترافیک است و مردم پاسخ داده بودند که مهمترین مشکل شهر «مدیران» هستند! این نشان میدهد که مردم هم بهخوبی آگاه شدهاند که مداخلات بیهوده دولت در امور شهری، تا چه اندازه مشکلساز بوده و مانع ایجاد کرده است. من پیشنهاد میکنم که برای اصلاح این وضعیت، در هر استان از چند شهر کوچک شروع کنیم و بهتدریج این اصلاحات شهری را به تمام کشور تعمیم بدهیم.